مقدمه:
اصلاحات، اصلى كه ريشه در فطرت كمال جويى و كمال خواهى انسان دارد و رسالت بلند انبياى الهى هم اصلاح مادى و معنوى زندگى بشر بوده است.
اسلام دين ناظر به فطرت آدمى و مكمل اديان آسمانى گذشته، اصلاحات (1) واقعى را در انجام دستورهاى خالق هستى و تحقق عدالت و عبوديت حق مى داند كه متناسب با شرايط زمان بر محور ولايت اجرا مى گردد. و به گفته شهيد استاد مطهرى (ره):
اصلاح طلبى يك روحيه اسلامى است، هر مسلمانى به حكم اين كه مسلمان است، خواه ناخواه اصلاح طلب است و لااقل طرفدار اصلاح طلبى است، زيرا اصلاح طلبى هم به عنوان يك شأن پيامبرى در قرآن مطرح و هم مصداق امر به معروف و نهى از منكر است كه از اركان تعليمات اجتماعى اسلام است.(2)
بعلاوه منتظر مصلح حقيقى و عدالت جهانى حضرت مهدى (عج) و لزوم مراقبت و محاسبه نقش، اصلاح طلبى و پالايش مستمر خود و جامعه را به همراه دارد، در واقع موضوع اصلاحات در همه زمينه ها و زمانها به عنوان يك اصل ارزشى ريشه در دين داشته و نه نتها در كلام امامان معصوم ((عليه السلام)) آمده كه حتى در طول حيات خود براى تحقق آن تا پاى فدا شدن پيش رفتند و امام حسين ((عليه السلام)) مى فرمايد:
قيام من براى كامجويى يا جاه طلبى و آشوبگرى و ستم نبوده بلكه براى ايجاد اصلاحات در امت جدم قيام كردم...(3)
و انقلاب اسلامى ايران به رهبرى امام خمينى (ره) نهضتى اصلاح طلبانه عليه رژيم ستمشاهى بود.(4)
اكنون اين حقيقت را به اختصار از كتاب و كلام شهيد عدالت، امام على ((عليه السلام)) (نهج البلاغه) كه ترجمان وحى است جويا مى شويم.
ضرورت اصلاحات:
در اين بخش از بيانات حضرت على ((عليه السلام)) نه تنها اصلاح طلبى و انجام اصلاحات راستين در همه ابعاد زندگى توصيه شده و كارشكنان و كوتاهى كنندگان را سرزنش نموده، بلكه استفاده مى شود وظيفه حاكم و رهبرى پرداختن به اصلاح امور ملت است.
كوشش در صلاح و سامان دهى جامعه و امور مردم از كمال سعادت و نيكبختى است.(5)
در آنچه صلاح است و اصلاحات بشمار مى آيد كوتاهى و سستى مكنيد(6)
كدورتها و مسائل (شخصى و جناحى) بين خود را اصلاح كنيد.(7)
وظيفه من جز تلاش و كوشش در اصلاح امور شما نيست.(8)
اصلاحات و حكومت اسلامى:
امام على (عليه السلام) در بيانات متعدد تصريح مى فرمايد كه ايجاد اصلاحات همه جانبه از اهداف بلند فعاليتها و دستيابى ما، به امارت و حكومت مى باشد؛ از جمله مى فرمايد:
پروردگارا تو مى توانى آنچه انجام داديم نه براى كسب سلطنت و نه جهت تحصيل متاع پست دنيا بود، بلكه بدان خاطر بود كه معيارها و نشانه هاى از بين رفته دين تو را بازگردانيم و اصلاحات را در شهرها و سرزمين هايت آشكار و محقق نماييم تا بندگان ستمديده ات در امنيت (سياسى، اقتصادى، قضايى، بهداشتى و...) و آسايش قرار گيرند (روابط اجتماعى و عدالت و زندگى عمومى مردم از نظر مسكن، تغذيه، آموزش و پرورش و... بهبود آشكار يابد) و قوانين و مقرراتى كه به فراموشى سپرده و احكام تعطيل مانده خدا، اقامه و اجرا گردد.(9)
و نيز در دستور العمل خود به مالك اشتر (استاندار بزرگ مصر) مى نويسد:
به آن سرزمين مامور و اعزام شدى تا خراج و ماليات هاى آنجا را جمع آورى نموده و با دشمنانش جهاد كنى و به اصلاحات جامعه و اهل مصر همت گمارى، به عمران و آبادى شهرها و مناطق آن بپردازى...(10)
اصلاحات و آگاهى:
از آنجا كه در هر كار و راهى، موفقيت ها، مرهون ميزان معرفت و آگاهى است، حركت اصلاحى هم نيازمند شناخت لازم و علم و اطلاع مصلح نسبت به ابعاد و اهداف آن به طور شفاف و تبيين حدودش براى جامعه مى باشد.
و لذا در نهج البلاغه غير از توصيه هاى مكرر به كسب دانش و تجربه و فرهيختگى و اينكه راس و سرآغاز تمام فضائل، علم است، در خصوص اصلاحات نيز امام على (عليه السلام) به عنوان مصلحى يگانه، مى فرمايد:
به راستى من به آنچه شما را به اصلاح مى رساند و كاستى و كژى هايتان را بر طرف مى نمايد آگاهى كامل دارم و مى دانم چگونه شما و جامعه را اصلاح كنم.(11) و همچنين در عهد نامه خود به مالك اشتر رسماً سفارش مى كند تا آگاهى و شناخت خود را در زمينه سامان دادن كشور و اصلاحات (در بخش هاى مختلف) با بحث و گفتمان و مشاوره با متخصصان و عالمان متعهد تكميل و تقويت نمايد:
... و با كارشناسان و دانشمندان، بسيار به بحث و مشورت پرداز و اين بررسى و بحث ها درباره امورى باشد كه وضع مملكت را (در همه زمينه ها) اصلاح مى كند...(12)
و در نامه خود به امام حسن (عليه السلام) مى نويسد:
پس بايد خواست ها و برنامه هايت از روى درك قوى و آگاهى باشد نه ورود در شبهات...(13)
جهت اصلاحات:
اصلاحات وقتى مفيد، فراگير و ماندگار خواهد بود كه با انگيزه و در جهت ارزش هاى الهى، ايمان و باورهاى دينى جامعه و سنت هاى ملى صالح مردم باشد و بطور كلى آنچه در راستاى بسط عدالت، ديانت و زندگى جاويد عالم آخرت قرار دارد (نه فقط در جهت هواهاى نفسانى و تمايلات حيوانى و لذت هاى زودگذر و محدود دنيا) تا انسان را به كمال لايق به حال خود برساند و نظام و كشور را استقلال، عزت و اقتدار بخشد و از اين رو سرور آزادگان و عارفان، امام على (عليه السلام) مى فرمايد:
مبادا اصلاحات دنيويت را به بهاى نابودى دينت انجام دهى.(14)
و نيز به مالك اشتر كارگزار بزرگ خود مى نويسد:
هرگز آداب و سنت هاى پسنديده اى كه بزرگان اين امت به آن عمل كرده اند و عامل وحدت و انسجام بوده و ملت به وسيله آن به صلاح سامان رسيده است مشكن و از بين مبر و هيچگاه آداب و مقرراتى پديد نياور كه به سنت هاى خوب گذشته زيان وارد كند چرا كه پاداش براى آورنده و كيفر و بدبختى براى تو خواهد بود كه آنرا شكستى.(15)
مردم چيزى از امور دينشان را براى اصلاح دنياى خود ترك نمى كنند مگر آنكه خدا زيانبارتر از آنان پيش خواهد آورد.(16)
حتى از منظر نهج البلاغه، تباه نمودن آخرت (زندگى ابدى انسان كه بعد از مرگ آغاز مى شود) فساد به شمار آمده و اصلاح طلبان بايد در برنامه ريزهاى خود اين حدود و جهت را بشناسند و رعايت كنند، كه امام على (عليه السلام) مى فرمايد:
از موارد فساد، ضايع نمودن زاد و توشه (انديشه نيك و عمل صالح) و تباه ساختن آخرت و معاد است(17)
و در اينكه اصلاحات بايد در جهت حق و عدل باشد، حضرت على (عليه السلام) به عبدالله بن عباس (وقتى از او پرسيد اين كفش وصله دار من چقدر ارزش دارد و ابن عباس پاسخ داد بهايى ندارد) مى فرمايد:
بخدا سوگند همين كفش بى ارزش، برايم از حكومت بر شما محبوب تر است مگر اينكه با آن حقى را به پا دارم و يا باطلى را دفع كنم(18)
دقت در اصلاحات:
هر كار و امرى اگر بعد از تحقق مقدماتش انجام گيرد به نتيجه مطلوب خواهد رسيد و انجام آن قبل از حصول شرايط و زمان مناسب غير خردمندانه و ناموفق خواهد بود، و همچنين با وجود مقدمات و فرصت لازم، تاخير و سستى در آن، تنبلى و زيانبار مى باشد، در واقع اين خود نوعى زمان شناسى و پاسخ به نياز زمان است.
بر اين اساس، امام على (عليه السلام) در عهد نامه مشهور خود به مالك اشتر نوشته است:
از تعجيل در كارهايى كه وقت انجام داد نشان نرسيده بپرهيز و از درنگ نمودن در اموريكه وقت آن رسيده دورى كن و لجاجت مكن در چيزى كه مبهم است (حقيقت آن روشن نيست) و سستى و كوتاهى منما در كارهاى روشن، پس هر كارى را در جاى خود و زمان خاص خود انجام بده(19)
و در بيانى ديگر مى فرمايد:
شتاب كردن پيش از توانايى بر كار و سستى و درنگ ورزيدن بعد از بدست آوردن فرصت، از بى خردى است(20)
اصلاحات در همگان:
اصلاحات بخشى، فصلى و انحصارى، غير مفيد و ناپايدار است و بايد در همه ابعاد و گروهها و به نفع اصناف جامعه خاصه فرودستان و اقشار آسيب پذير انجام گيرد، چرا كه حق و عدل و ارتباط نزديك انسان ها و زندگى اجتماعى و تاثير پذيرى آنها و... همه گوياى اين حقيقت است كه حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد:
و بدان و آگاه باش، ملت و مردم از گروهها و اقشار مختلف اند كه اصلاح هر يك جز با ديگرى ناممكن است و هيچ يك از گروهها و سازمانها از يكديگر بى نياز نمى باشند(21)
و در مقام و بيانى ديگر اصلاحات را در صلح و آشتى بين اصناف امت دانسته مى فرمايد:
اميد آنكه در اين مدت صلح، خداوند امور امت را اصلاح كند(22)
و نيز از امتياز خواهى خويشان و خواص زمامدار كشور بشدت انتقاد نموده، مى فرمايد:
همانا زمامدار را خواص و نزديكانى است كه امتياز خواه و چپاولگرند و در معاملات كم انصافند، پس ريشه اينها را با بريدن اسباب آن بخشكان و بركن و به هيچيك از اطرافيان و خويشانت زمين وامگذار و...(23)
و آنگاه على (عليه السلام) در همين نامه با بيانى خاص در اهتمام به امور محرومان مى فرمايد:
خدا را خدا را در خصوص طبقات پائين و محروم جامعه كه هيچ چاره اى ندارند، زمين گيران، نيازمندان، گرفتاران و دردمندان...(24)
نقش دولت و ملت:
شكل گيرى اصلاحات و اين حركت سازنده، همت و حمايت همگانى و مشاركت دولت و ملت را مى طلبد، تا جايى كه امام على (عليه السلام) مى فرمايد:
رعيت و ملت اصلاح نمى شود جز آنكه دولت و زمامداران اصلاح گردند و زمامداران نيز جز با درستكارى و استقامت رعيت اصلاح نشوند(25)
تقدم واژه ولاة گوياى اولويت اصلاحات در كارگزاران و ساختار نظام و حاكمان جامعه است. زيرا از اين رهگذر است كه توده مردم به رفاه و صلاح مى رسند و به زمامداران خود اقتدا نموده به رنگ آنان در مى آيند. و در بيانى ديگر نيز مى فرمايند:
همه اقشار جامعه به ميزانى كه امورشان اصلاح شود (اعم از امور اقتصادى، سياسى، فرهنگى و اجتماعى) به زمامدار و والى، حق معين و مشخصى دارند.(26)
و نيز در موارد متعدد حقوق متقابل مردم و والى را بيان داشته است.(27)
بهر حال رهبر و حاكم جامعه بايد به ميزان قدرت و توانها و امكانات موجود و با توكل به خدا در انجام اصلاحات بكوشد و وظيفه ملت، اطاعت و اجراى اصلاحات همراه با نقد بموقع و خير خواهانه و نصيحت مناسب است.(28)
اصلاحات فرهنگى:
به دنبال بحث ضرورت اصلاحات، اين سئوال مطرح مى شود كه از كدامين نقطه حركت اصلاحى آغاز شود؟ بديهى است تا فرد و جامعه از درون و ريشه اصلاح نشوند، بيرون زندگى و وضعيت رفتارى آن سامان نخواهد يافت، چرا كه:
ذات نايافته از هستى بخش كى تواند كه شود هستى بخش
و انسان هاى صالحند كه نهضت ها و نظام ها و جوامع صالح را پديد مى آورند و اصلاحات را توسعه و تعميق و تداوم مى بخشند. اين اصلاحات درون سازمان و نظام است كه عامل اقتدار و عزت ملى گردد. و در مباحث مديريتى، بسيارى معتقدند آنكه نتواند خويشتن را مديريت كند، نمى تواند گروه و سطوح فرا سازمانى را رهبرى نمايد و سامان دهد.
و بزرگترين امتياز نهضت اصلاح طلبانه انبياء در تحول فكرى و فرهنگى فرد و جامعه، و تربيت انسان هاى صالح مى باشد و قبل از همه خود معصوم و صالح بودند. و انقلاب اسلامى در ايران نيز فرهنگى بوده و امروز هم دشمن با تهاجم و شبيخون فرهنگى مى خواهد آنرا منزوى سازد!
بر اين اساس در نهج البلاغه مى خوانيم كه از وظايف اصلى رهبرى، نصيحت و تعليم تربيت ملت است (29) و امام على (عليه السلام) مى فرمايد:
خوشا به حال آنكه (فرد و جامعه).... جان و درونش صالح و پاك بوده و اخلاقش نيكوست.(30)
هر كس نهان و درون خود را اصلاح كند، خدا آشكار و ظاهر او را نيكو گرداند.(31)
آنكه بين خود و خدا اصلاح نمايد خداوند ميان او و مردم را اصلاح مى كند.(32)
و در عهد نامه امام على (عليه السلام) به استاندار مصر نيز آمده است: