اصلاحات از منظر نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اصلاحات از منظر نهج البلاغه - نسخه متنی

نویسنده: حسين ايرانى‏

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در خاتمه با اطمينان هر چه بيشتر بايد گفت كدامين اصلاح طلب و كدامين طرح اصلاحى جامع‏ تر و موفق‏ تر در اجراى عدالت، امنيت و معنويت و رفع محروميتها، از الگوى حكومتى امام على (عليه السلام) بوده و هست؟!
او كه بر بخش وسيعى از كره خاكى نظام اصلاحى اسلام را پياده كرد و به نمايشگاه تاريخ آورد، در نامه‏ اى به يكى از كارگزاران بزرگ حكومتى‏ اش مى‏ نويسد:
آگاه باش! هر ماموم و رهروى را پيشوا و رهبرى است كه بايد به او اقتدا كند و از نور دانش او (گفتار و رفتار و سيره‏ اش) بهره گيرد، بدان، امام شما از دنيايش به اين دو جامه و از غذاها به اين دو قرص نان اكتفا كرده.
آگاه باش! شما توانايى اين گونه زيستن را نداريد وليكن مرا با ورع و خداپرستى، تلاش (در همه زمينه‏ هاى زندگى و برنامه‏ هاى علمى و جامع) و پاكى و پيمودن راه صحيح و درستكارى يارى دهيد... آيا به همين اكتفا و قناعت كنم كه گفته شود، من امير مومنانم اما با آنان در سختى‏ هاى روزگار شركت نكنم و پيشوا و اسوه شان در تلخى‏ هاى زندگى نباشم؟...(98)
كجاى تاريخ بشر مى‏ توان اسوه و مقتدايى صالح و عدل محور همچون حضرت على (عليه السلام) يافت كه بگويد:
بر شهرهاى شما وارد شدم (رياست و حكومت را در دست گرفتم) با اين پوشاك و لباس و اثاث و مركب و شتر سواريم پس اگر با غير اينها و بيش از آنچه با آنها وارد شدم، بيرون روم (در پايان حكومت و عمرم) به حق از خائنان باشم؟؟.(99)
و نيز درباره وحدت حرف و عمل كه عامل جلب اعتماد مردم و تحقق اصلاحات است مى‏ فرمايد:
اى مردم به خدا سوگند شما را به اطاعت و انجام كارى تشويق و وادار نمى‏ كنم مگر آنكه خود در انجام آن بر شما سبقت مى‏ گيرم و از انجام گناهى باز نمى‏ دارم جز آنكه قبل از شما خودم آن را ترك مى‏ كنم.(100)
حال با تمسك به كلام على (عليه السلام) در بيان شيوه اصلاحات مصلح كل (آخرين اسوه معصوم امام زمان حضرت مهدى (عج)) سخن را به پايان مى‏ رسانيم:
او (حضرت مهدى (عج)) خواسته‏ ها و هواهاى نفسانى را تابع هدايت و حق مى‏ كند، آنگاه كه مردم هدايت را تحت الشعاع و تابع هوس‏ هاى خود قرار دهند و هنگامى كه قرآن را به رأى و نظريه‏ هاى مختلف خود تفسير كنند، آن حضرت آراء و نظريه‏ ها را تابع قرآن مى‏ سازد.(101)
يعنى به جاى كثرت‏ گرايى و قرائت‏ هاى متعدد و آزادى و ولنگارى فكرى و رفتارى، بدعت‏ ها و تحريف‏ ها كه در طول تاريخ، دشمنان و ناآگاهان وارد اسلام و نظام نمودند، مى‏ آيد و بر خلاف نظر اصلاح طلبان غربى و ليبراليست‏ ها، كه بر اساس اومانيسم (اصالت انسان) و سكولاريزم (اصالت دنيا و جدايى دين از سياست) عمل نمودند. او مقررات خداى حكيم را پياده مى‏ كند، خدايى كه سراسر هستى را بر اساس حكمت و مصلحت آفريده است. و از اين رهگذر در نهج البلاغه مى‏ خوانيم:
آسمان و زمين، بالا و پستى مامور رساندن منافع شما بوده، اوامر خدا را اطاعت كردند به آنها دستور داده شده كه براى مصالح شما قيام كنند و چنين كردند.(102)


معيار اصلاحات:


صلاح و فساد از مفاهيم ارزشى محسوب مى‏ شود(103) و نمى‏ توان با حس تجربه كرد (همانند خوبى و بدى، معروف و منكر) بلكه تابع نظام ارزشى است كه فرد يا گروه و جوامع براى خود پذيرفته‏ اند (لذا گاه يك نوع احترام در نظامى ارزشى، خوب و زيباست ولى در نظام ديگر زشت و ناپسند مى‏ باشد) حال اين سئوال پيش مى‏ آيد كه اصلاحات طبق كدام نظام ارزشى و فرهنگى و بر اساس كدام معيار، اسلامى يا الحادى (شرقى يا غربى)؟
اگر گفتيم اصلاحات بر اساس معيار اسلامى خوب است، پس بايد آنچه اسلام مى‏ گويد، انجام دهيم و با هر چه مى‏ گويد بد است مبارزه كنيم، بر عكس اگر اصلاحات غربى و كنوانسيون‏ هاى كذايى بين المللى و غيره را پذيرفتيم، خوبى و بدى كارها تابع همان نظام ارزشى مى‏ شود، هر چند مخالف اسلام باشد! مانند آزادى‏ هاى جنسى و... و شايد يكى از علل توصيه مقام معظم رهبرى (حضرت آية الله خامنه‏ اى مدظله العالى) بر ضرورت هدايت اصلاحات از مركزى مقتدر، مسأله تطبيق آن با معيارهاى مكتبى و قانونى بوده است (يعنى علاوه بر كارشناسى و تحقيق و اولويت بندى و نظارت بر حسن اجراى تدريجى آن) نه تنها در نهج البلاغه شاهد الگو و اسوه بوديم (سيره پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرمومنان على (عليه السلام) شيوه حكومتش) بلكه در زيارت مطلقه آن حضرت مى‏ خوانيم السلام على ميزان الاعمال(104) يعنى معيار سنجش اعمال و رفتار فردى و اجتماعى همگان در همه زمان‏ ها و زمينه‏ ها، حضرت على (عليه السلام) مى‏ باشد.
و در كلامى ديگر از آن حضرت معيار اصلاحات، اين گونه نقل شده است:
آگاه باشيد من نه پيامبرم و نه به من وحى مى‏ شود بلكه تا آنجا كه مى‏ توانم طبق دستورات قرآن عمل مى‏ كنم، پس آنچه از اوامر الهى را دستور مى‏ دهم بر شماست كه اطاعت كنيد چه بپسنديد و چه نپسنديد و اگر اوامر من يا هر كس (در هر موقعيت و زمان) بر نافرمانى و معصيت خدا باشد، پس بدانيد اطاعت از حاكم و غيره، شامل معصيت الهى نمى‏ شود. اطاعت فقط در موارد اعمال صالح و فرمانبردارى از خداست و سه بار اين جمله را تكرار فرمود.(105)
در اينجا به خوبى مى‏ رساند كه معيار نه پسند و خواست مردم و اكثريت است و نه فرمان حاكم و نه سياستهاى بين المللى، بلكه ملاك الهى بودن كار و راه، اطاعت از دستورات خداوند مى‏ باشد.
يعنى در حكومت اسلامى و سيره سياسى علوى با آنكه مردم در انتخاب و شكل‏ گيرى حكومت، اصلاحات و تداوم آن، نقش اساسى دارند و امام على (عليه السلام) مى‏ فرمايد:
به خدا سوگند... اگر اين جمعيت عظيم دورم را نگرفته بود و به ياريم قيام نكرده بودند و از اين جهت حجت تمام نشده بود و اگر نبود پيمان و مسؤوليتى كه خداوند از عالمان گرفته كه در برابر شكمخوارگى ستمگران و گرسنگى ستمديدگان سكوت نكنند، من مهار شتر خلافت را رها مى‏ كردم و از آن صرف نظر مى‏ نمودم(106).
ليكن در صورت تزاحم رضايت و خواست مردم با احكام خدا، قطعاً دستورات الهى و حلال و حرام او تقدم دارد برخواست مردم و اكثريت (مثلا آزادى جنسى، نوشيدن مشروبات الكلى و...) زيرا در همان حكم خدا خير و صلاح واقعى است همانگونه كه در صورت تضاد بين خواست مردم با اصول بهداشتى و پزشكى يا مقررات راهنمايى رانندگى و غيره شما حكم به تقدم و اولويت اجراء آنها بر خواست مردم مى‏ كنيد! و در اينجا همه پرسى يا رأى مردم بى‏ رنگ و معنا مى‏ شود.
و از همين رهگذر، در سيره امام على (عليه السلام) غير از نظارت خود بر كارگزاران مناطق، مردم را به عنوان ناظر بر عملكرد حاكمان نموده، به آنان معيار و ملاك (اجراء دستورات خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله) مى‏ داد تا تخلف حاكمان را گزارش دهند و اطاعت آنها را نكنند، و اين نه فقط اهتمام به امور ملت و كشور و احترام به انسانهاست بلكه قانون گرايى و نگهبانى از ارزشهاى والاى الهى و انسانى را مى‏ رساند. و لذا مى‏ بينيم بعد از جنگ جمل، وقتى ابن عباس را حاكم بصره نمود، مى‏ فرمايد:
اى گروه مردمان! من عبدالله بن عباس را به عنوان جانشين خودم قرار دادم، سخن او را بشنويد و فرمان او را تا هنگامى كه از دستورات خدا و رسول اطاعت مى‏ كند، پيروى كنيد و اگر در ميان شما بدعتى پديد آورد از راه حق منحرف شد (بخاطر تمايلات نفسانى، شخصى يا حزبى و جناحى) مرا مطلع سازيد، او را عزل خواهم كرد...(107)
و نيز در خطبه قاصعه صريحاً از اطاعت رؤسا و بزرگانى كه دچار غرور حكومت و خود خواهى گشته و ملاك‏ هاى ارزشى را فراموش كرده‏ اند، نهى نموده، مى‏ فرمايد:
زنهار، زنهار، از پيروى و اطاعت بزرگترها و رؤسايتان (همانند طلحه و زبيرها) برحذر باشيد، همانها كه بخاطر موقعيت خود تكبر مى‏ ورزند و به نسب و نژاد خود مى‏ نازند و كارهاى نادرست را به خدا نسبت مى‏ دهند (به اسم قرائت‏ هاى مختلف از دين و در جهت خواست شياطين يا خوشايند جمعى هوسران و...) آنها كه پايه‏ هاى عصبيت جاهلى و ستون‏ هاى فتنه و فساد و نفاق هستند... آنها پايه‏ هاى گناهانند و ابليس (شيطان بزرگ) آنها را مركب‏ هاى راهوار گمراهى قرار داده و سپاهى كه بوسيله آنها بر مردم غلبه يابد و...(108)
و بعد مى‏ فرمايد از ملت‏ هاى گذشته عبرت بگيريد!
و همچنين در پايان منشور حكومتى خود به مالك اشتر مى‏ نويسد:
بر تو واجب است كه همواره به ياد حكومت‏ هاى عادلانه قبل از خود باشى. همچنين توجه خود را به روش‏ هاى خوب يا اثر و سيره‏ اى كه از پيامبر صلى الله عليه و آله رسيده يا فرضيه‏ اى كه در كتاب خداست معطوف دار، و به خطوط حكومت در روش من مشاهده كرده‏ اى اقتدا كن...
بنا بر آنچه گذشت، ميدان مانور برنامه‏ هاى اصلاحى محدود به حفظ اصول و ارزشهاى اسلامى مى‏ گردد، و اما بحث ضرورتها و عناوين ثانويه و صدور احكام موقت توسط مرجع و ولى فقيه واجد شرائط خود از احكام و معارف دينى در رفع بن‏ بست‏ ها مى‏ باشد كه در مقام مناسب بايد بررسى شود.
اما در شرائطى كه ابرهاى شبهه و ترديد و تحريف فراگير است و از افراد (و شخصيتهاى با سابقه) و الفاظ (آزادى، حقوق بشر، عدالت اجتماعى، اصلاحات و...) سوء استفاده مى‏ شود، وافق حقايق در توطئه و تزويرها تيره شده، حق و باطل مشتبه، و زمان فتنه و نفاق است بگونه‏ اى كه جمعى از خوبان هم به فرموده امام على (عليه السلام) عبادت كنندگان بى‏ صلاحيت و حاضران غايب از صحنه و ناظران نابينا گشته‏ اند، آرى در چنين زمان، بايد سراغ ولى امر و رهبرى امت رفت و حرفها و حركت‏ ها را با تدابير او تنظيم كرد (كه امرى است منطقى، اطمينان بخش و براى فردا حجت). در اين رابطه على بن ابى طالب (عليه السلام) مى‏ فرمايد:
مبادا امام و رهبر خود را تنها گذاريد كه در آينده خود را سرزنش مى‏ كنيد... و از راهى كه به سوى فتنه‏ ها كشيده مى‏ شويد دورى كنيد...
و در جاى ديگر از كتاب نهج البلاغه مى‏ فرمايد:
پس به سوى امير و فرمانده خود بشتابيد و در جهاد و پيكار (مبارزه فرهنگى، نظامى و...) با دشمن سبقت بگيريد.
و در بيانى ديگر با صراحت مى‏ فرمايد:
هر گاه آتش جنگ سخت شعله‏ ور مى‏ شد (مبارزه شدت مى‏ يافت) به پيامبر صلى الله عليه و آله (رهبرى و فرمانده كل) پناهنده مى‏ شديم
و شايد كنايه باشد از اينكه در شدايد زمان بايد به رهبر صالح جامعه پناه برد. و نيز در نامه خود به عثمان بن حنيف (كارگزار و حاكم بصره) مى‏ نويسد:
آگاه باش هر مأمومى را امام و پيشوايى است و هر رهروى دارد كه بايد به او اقتدا كند و از نور دانش او بهره گيرد....
اميد آنكه همگان رهرو راهش و مشمول شفاعتش باشيم.

/ 7