ترجمه امالى شيخ مفيد نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه امالى شيخ مفيد - نسخه متنی

محمد بن محمد مفيد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مجلس بيست و هشتم دوشنبه 9 رمضان المبارك 409:


1- ابو اسحاق همدانى از پدرش از امير المؤمنين على بن ابى طالب (ع) از رسول خدا (ص) روايت كرده كه فرمود:
سه دسته از گناهان است كه در كيفر آن عجله و شتاب گردد و به آخرت تأ خير نيفتد: ناراضى ساختن پدر و مادر، و ستم بر مردم ، و ناسپاسى در برابر احسان ديگران .
2- مسعدة بن صدقه از امام صادق و آن حضرت از پدرش امام باقر عليهما السلام روايت كند كه فرمود:
نجاشى پادشاه حبشه نزد جعفر بن ابى طالب و يارانش فرستاد و آنها را بسوى خود خواند، آنان داخل شدند. نجاشى در خانه اش بروى خاك نشسته و لباسهاى كهنه اى به تن داشت . جعفر بن ابى طالب گفت :
چون او را بدين حال مشاهده كرديم نگران شديم ، وى چون نگرانى و پريدگى رنگ چهره ما را مشاهده كرد، گفت : سپاس خدائى را كه محمّد (ص) را يارى داد و چشم مرا بدو روشن نمود، آيا شما را مژده ندهم ؟ گفتم : چرا اى پادشاه .
گفت : در همين ساعت يكى از مأ موران مخفى من از سرزمين شما آمد و به من خبر داد كه خداوند پيامبرش محمّد (ص) را يارى و پيروزى داد و دشمنش را هلاك ساخت ، و فلانى و فلانى ، و فلانى اسير، و فلانى و فلانى و فلانى كشته شدند، و اين برخورد در يك وادى بنام بدر واقع شده است ، گويا او را در همان سرزمينى مى بينم كه در آنجا براى آقاى خودم كه مردى از بنى ضمره بود گوسفند مى چرانيدم . جعفر گفت : اى پادشاه صالح چرا شما را با اين لباسهاى كهنه بر روى خاك نشسته مى بينم ؟ گفت : اى جعفر ما در آنچه خداوند بر عيسى عليه السلام فرستاده يافته ايم كه : از جمله حقوق خداوند بر بندگانش آن است كه چون نعمتى ب آنان داد براى خدا تواضع و فروتنى كنند. و چون خداوند نعمت وجود پيامبرش محمّد (ص ) را به من ارزانى داشت ، اين فروتنى را به كار بستم .
چون اين خبر به پيامبر (ص) رسيد به اصحابش فرمود: همانا صدقه براى صاحبش فزونى زايد پس صدقه دهيد تا خدا شما را رحمت كند، و فروتنى براى صاحبش رفعت فزايد، پس فروتنى كنيد تا خدا شما را رفعت دهد. و گذشت عزّت صاحبش را افزون كند پس گذشت كنيد تا خدا عزيزتان گرداند.
3- مسعدة بن صدقه گويد:
از امام صادق (ع) خواستم دعائى بمن بياموزد تا در كارهاى بزرگ و مهم بدان دعا كنم ، آن حضرت اوراق عتيقه اى چند به من داد و فرمود: مطالب آن را بنويس كه اين دعاى جدّم على بن الحسين زين العابدين عليهما السلام در امور مهمّ و بزرگ است . من آن را عينا به همان صورت نوشتم ، و هرگز چيزى مرا به رنج و مشقّت نيفكند و فكرم را مشغول نساخت جز اينكه آن دعا را خواندم و خداوند غم و اندوه و گرفتارى مرا برطرف ساخت و خواسته ام را بر آورد. و آن دعا اين است : (دعاى 48 صحيفه سجاديه ) (خداوندا هدايتم كردى ، من غافل شدم ، و پندم دادى من دل سخت شدم ، و بخششهاى جميل و زيبا بمن نمودى من نافرمانى نمودم ، و خطاهاى مرا بمن شناساندى من در گناه اصرار ورزيدم ، سپس بگناهانم پى بردم و آمرزش طلبيدم و تو نيز گذشت نمودى ، دوباره بگناه بازگشتم و تو پوشاندى . خداى من ! پس سپاس از آن توست ، در وادى هلاكت بار خود پا نهادم ، و به درّه هاى تباه ساز خويش فرو رفتم ، و با ورودم در اين وادى ها در معرض خشم و مؤ اخذه ، و با فرو رفتنم ، در اين درّه ها در معرض عقوبات و كيفرهاى تو قرار گرفتم ، و با اين حال واسطه ام براى آشتى با تو توحيد است ، و دستاويزم همين است كه شريكى برايت نياورده ، و معبودى در كنارت نگرفته ام . از خودم بسوى تو گريخته ام ، و البتّه كه گنهكار بسوى تو مى گريزد، و تو پناه كسى هستى كه بهره خويش را تباه ساخته است .
خداى من سپاس از آن توست ، بسا دشمنى كه تيغ كينش بر سرم آهيخته ، و دم خنجرش برايم تيز نموده ، و نوك سلاحش برايم برّان ساخته ، و موادّ زهرهاى كشنده اش برايم بهم آميخته ، و تيرهاى نشانگيرش بسويم پرتاب نموده ، و چشمان حراستش از پائيدن من بهم نخفته ، و عزم چشاندن ناخوشيها و فرو ريختن زهرهاى كشنده در گلويم را به دلش نشانده است . خداى من ! پس به ناتوانى من در تحمّل بلاهاى گران ، و به زبونى من در انتقام از كسى كه قصد ستيزم دارد، و به تنهائيم در شما فراوانى از آنان كه به دشمنيم برخاسته و بلائى را كه هرگز انديشه ام را در آن بكار نبرده ام برايم تهيّه ديده ، نگريستى ، پس ابتداء ياريم دادى ، و با نيروى خويش پشتم را محكم نمودى ، سپس لبه تيز تيغش را برايم كند ساختى ، و او را پس از جمع و همبستگى اش تنها گذاردى ، و گامم را بر سرش نهادى (كنايه از آنكه مرا بر او چيره ساختى )، و آنچه تير بسوى من انداخته بود بخودش بازگرداندى ، و او را پس زدى در حالى كه هنوز خشم او فرو نخفته ، و آتش كينش سرد نگشته بود، و او انگشت خشم بدندان گزيده ، و در حالى كه سپاهيانش باو بيوفائى نموده و ياريش ندادند عقب نشست و پا بفرار گذاشت . و چه بسا ستمگرى كه با تزويرهايش بر من يورش آورده ، و دامهاى شكارش را برايم گسترده ، و مواظبت و مراقبت خويش بر من گمارده ، و همچون درنده اى كه در كمين شكار خود نشسته تا فرصتى براى دريدن طعمه اش بيابد در كمينم نشسته است ، خداى من ! پس تو را همى خواندم در حالى كه از تو يارى جستم ، و بسرعت اجابت تو مطمئن بودم ، و مى دانستم كه هر كس در سايه حمايت تو جاى گيرد ستم نبيند، و هر كس به سنگر يارى و انتقام تو پناه برد هرگز مضطرب و نگران نگردد، و تو با قدرت خود مرا از همه شدائد و سختيهاى او حفظ نمودى . و چه ابرهاى ناخوشيها را زدودى ، و چه پرده هاى اندوه و غمى را كنار زدى ! تو چنانى كه از كرده هايت بازخواست نشوى . از تو درخواست شد پس عطا كردى ، و درخواست نشد خودت ابتداء بخشيدى ، و از فضل و عطايت خواسته شد و دريغ نداشتى . تو جز احسان نياوردى ، و من جز آلودگى به حرامهاى تو و تجاوز از حدود و احكامت و غفلت از مژده هايت چيز ديگرى نداشتم .
خداى من ! پس سپاس از آن چون تو توانائى است كه مغلوب نگردد، و بردبارى كه شتاب نكند. اينجا جايگاه كسى است كه به تقصير و كوتاهى نمودن ، معترف ، و در مورد تباهى حقوق تو بر عليه خويش گواه است .
بار الها! من به دين بلند پايه محمّدى بتو تقرّب مى جويم ، و براه و روش ‍ روشن علوى بسوى تو روى مى آورم ، پس از شر آنچه آفريده اى ، و از شر آن كس كه بمن سوء قصد نموده پناهم ده ، كه اين كار در برابر قدرت گسترده ات ، بر تو گران نيايد، و در برابر توانائيت دشوار نباشد، و تو بر هر چيز توانائى . بار الها! تا آنگاه كه زنده ام مى دارى با ترك معاصى مورد رحمت خويشت قرارم ده ، و با ترك برنج افكندن خويش در آنچه بكارم نمى آيد بر من ترحّم نما، و دقّت نظر در آنچه كه تو را از من خرسند مى سازد روزيم همى گردان ، و دلم را به حفظ كتابت بر همان گونه كه بمن آموخته اى همراه ساز، و چنانم كن كه كتاب تو را بگونه اى كه ترا از من خشنود سازد بخوانم ، و چشمم را بدان نور بخش ، و گوشم را فراگير آن ساز، و سينه ام را بدان گشاده گردان ، و بدان غم از دلم بردار، و زبانم را بدان گويا ساز، و بدنم را بدان بكار گير، و آنقدر قدرت و توانائى در من نه تا انجام اينها را برايم آسان كند، كه هيچ حركت و نيروئى جز بتو نيست .
بار الها! شب و روز، و دنيا و آخرت ، و سرانجام و قرارگاهم را در سلامتى و بركتى از جانب خودت قرار ده . بار الها! تو پروردگار و مولا و سرور و آقا، و آرزو و معبود، و پناه و پشتيبان ، و آفريننده و ياور، و مورد اعتماد و اميد منى . زندگى و مرگ ، و گوش و چشمم از آن تو و براى توست ، و روزى من بدست تو، و كارم در دنيا و آخرت در اختيار توست . با قدرت خود مالكم گشتى ، و با تسلّط خود بر من قدرت يافتى ، در كارهايم قدرت بدست توست ، و اختيارم بكف توست ، هيچ كس بدون رضا و خواست تو حركتى نتواند، با مهر تو رحمتت را، و با رحمت تو خشنوديت را آرزومندم ، و اينها را با عمل خود آرزو نمى كنم ، عمل من از ياريم ناتوان است ، و چگونه اميد بندم بچيزى كه از ياريم ناتوان باشد! از تهيدستى و ناتوانى و زياده روى در كارم و از آنچه كه خود بهتر از من مى دانى بتو شكايت دارم ، و همه اينها از جانب خود من است ، پس مرا از اينها كفايت كن . بار الها! مرا از رفقاى حبيب خودت محمّد (ص) و خليل خودت ابراهيم (ع) قرار ده ، و در روزى كه همه بيتابى كنند و بهراسند مرا از امان داده شدگان قرار ده و امانم بده ، و بمژده ات مژده ، و در سايه ات ده ، و بارها سازيم از آتش نجاتم بخش ، و هيچ گونه بدى بمن مرسان ، و خوارم مساز، و از دنيا مرا سلام بدار، و در قيامت دليل مرا بر زبانم جارى ساز، و بفكر و ياد خودت مرا يادآور نما، و راه راحتى و آسايش را برايم آسان ساز، و از رنج و سختى دورم بدار، و تا زنده ام به نماز و زكات توفيقم ده ، و براى انجام عبادت خويش مرا موفّق ساز، و در دانائى و رضاى خويش بكارم گير، و از فضل خود روزيم كن ، و در قيامت رو سپيدم گردان ، و ب آسانى از من حسابخواهى كن ، و بخاطر كردار زشتم آبرويم را مريز، و براهنمائى خودت مرا راه بنما، و در دنيا و آخرت با سخنى ثابت و پاينده (كلمه توحيد كه در اعماق دل جاى دارد) پايدارم بخش . و آنچه را دوست ميدارى به نزدم محبوب ساز، و هر چه را خوش ندارى در نظرم مبغوض دار، و در كارهاى مهمّ دنيا و آخرت كفايتم كن ، و برايم در نماز و روزه و دعا و عبادت و شكر و دنيا و آخرتم بركت نه ، و مرا در جايگاهى پسنديده (مقام شفاعت ) برانگيز، و دليلى قوى و يارى دهنده برايم قرار ده ، و از ظلم و جهل و اسراف در كارم بگذر، و از فتنه زندگى و مرگ خلاصم كن ، و از گناهان آشكار و نهان نجاتم بخش ، و در قيامت از دوستانت قرارم ده ، و كردار شايسته اى را كه بمن ارزانى داشته اى مداوم گردان ، و با روزى حلال از حرام بى نيازم ساز، و با چيزهاى پاك از پليديها كفايتم كن .
با روى كريم و گرامى خود بمن رو كن ، و روى مبارك از من مگردان ، و براه راست خويش رهنمائيم كن ، و نسبت ب آنچه دوست دارى و مى پسندى توفيقم بخش . بار الها! پناه مى برم بتو از خودنمائى و شهرت طلبى ، و بزرگ منشى ، و برترى جوئى ، و تكبّر، و فخر فروشى ، و گردان فرازى ، و طغيان از فراوانى نعمت ، و خودبينى ، و زور گوئى ، پس اى پروردگار من از همه اينها نجاتم ده . و پناه مى برم بتو از عجز (يا فسق و فجور) و بخل ، و خسيسى ، و حسد، و حرص ، و هم چشمى ، و دغلى و پناه مى برم بتو از طمع ، و فرومايگى ، و آزمندى ، و بيتابى ، و كجروى ، و ذلّت و سرگردانى . و پناه مى برم بتو از ستم ، و سركشى ، و ظلم ، و دشمنى ، و فساد، و اعمال زشت ، و كردار ناپسند. و پناه مى برم بتو از خيانت ، و عدوان ، و طغيان .
پروردگارا! و پناه مى برم بتو از معصيت ، و قطع رابطه ، و هرزگيها و گناهان . و پناه مى برم بتو از گناه و بزهكارى ، و از حرام و ناروا، و پليد، و از آنچه كه دوست ندارى . پروردگارا! و بتو پناه مى برم از شرّ و مكر و سركشى و ستم و دشمنى و دام و مأ موران و سپاه شيطان . و پناه مى برم بتو از گزند هر آنچه از چهار پا و خزنده يا جنّ و آدمى كه جنبش دارد و تو خود آفريده اى . و پناه مى برم بتو از شر آنچه كه از آسمان فرود آيد و آنچه كه ب آسمان بالا رود، و از شرّ هر چه كه در زمين آفريده شده و آنچه كه از آن برون آيد. و بتو پناه مى برم از شرّ هر كاهن ، و ساحر، و اسرار جو، و شعبده باز، و جادوگر. پروردگارا! و بتو پناه مى برم از شرّ هر حسود، و سركش ، و ياغى ، و هم چشم ، و ظالم ، و تجاوزگر، و منحرف (يا زورگو). و پناه مى برم بتو از كورى ، و از كرى ، و گنگى ، و پيسى ، و خوره ، و شكّ، و ترديد. و پناه مى برم بتو از بيحالى ، و سستى ، و ناتوانى ، و كوتاهى كردن ، و شتاب ، و تباه سازى ، و تقصير، و كندى . و بتو پناه مى برم از شرّ هر آنچه كه در آسمانها و زمين و ما بين آنها و زير زمين آفريده اى . پروردگارا! و بتو پناه مى برم بتو از فقر، و نياز، و تهيديستى ، و گدائى ، و به هرز رفتن ، و بينوائى . و پناه ميبرم بتو از كاستى ، و خوارى ، و پناه مى برم بتو از تنگى ، و سختى ، و بند، و حبس ، و دستگيرى ، و زندان ، و گرفتارى ، و هر مصيبتى كه طاقت صبر آن را ندارم . اى پروردگار عالميان دعايم را مستجاب كن .
خداوندا! آنچه از تو خواستيم بما عطا كن ، و باندازه جلال و عظمت خود از فضل خود بر ما بيفزا، و بحقّ اين سخن حقّ كه : (معبودى جز تو نيست كه عزيز و حكيم هستى ).
4- محمّد بن سلّام گويد:
از شريح قاضى شنيدم كه مى گفت : هر كس از برادر خود درخواستى كند هر آينه خويش را به بندگى سپرده است ، پس اگر حاجتش را برآورد وى را بنده خود ساخته ، و اگر برنياورد او را خوار نموده است ، و در اين صورت هر دو خوار شده اند، و اين به خوارى ردّ سؤ ال ، و آن بخوارى نياز خواهى . سپس ‍ اين شعر را خواند:
(آن كس كه آبروى خويش ريخته در برابر آن هيچ چيزى عوض نتواند گرفت ).
(چگونه مى تواند عوض بگيرد آنكه نزد تو آمده و درخواست نموده كه در اين صورت ذلّت و خوارى ، و آبروى او را بهاى اين سودا قرار داده است ).
5- مينا غلام عبد الرّحمن بن عوف زهرى گويد:
عبد الرّحمن بمن گفت : مينا! آيا تو را بحديثى كه از پيامبر (ص) شنيدم خبر ندهم ؟ گفتم : چرا.
گفت : از آن حضرت شنيدم كه مى فرمود: من درختى هستم كه فاطمه شاخه ، و على بارور ساز آن ، و حسن و حسين ميوه ، و دوستانشان از امّت من برگهاى آن هستند- خداوند از همه آنان خرسند باد-.


مجلس بيست و نهم چهارشنبه 11 رمضان المبارك 409:


1- شدّاد بن اوس گويد:
رسول خدا (ص) فرمود: لا إِلهَ إِلَّا اللّهُ گفتن نيمى از ميزان عمل است ، و الحمد للّه گفتن آنان را پر مى كند.
2- سعيد بن مينا از گروهى از يارانش روايت كند كه گفت :
تنى چند از قريش از جمله عتبة بن ربيعه و اميّة بن خلف و وليد بن مغيره و عاص بن سعيد راه را بر رسول خدا (ص) گرفتند و گفتند: اى محمّد بيا تا ما معبود تو را بپرستيم و تو نيز معبود ما را بپرست و با هم در امر (حكومت ) شريك گرديم ، پس اگر ما بر حقّ بوديم تو بهره خود را از آن يافته اى ، و اگر تو بر حقّ بودى ما نيز به بهره خود از آن رسيده ايم . خدا- تبارك و تعالى - اين آيه را فرستاد: (بگو اى كافران ، من نمى پرستم آنچه را شما مى پرستيد، و نه شما مى پرستيد آنچه را من مى پرستم - تا آخر سوره ...)، و سپس ابىّ بن خلف با استخوان پوسيده اى كه بدست خود داشت سوى حضرت آمد و آن را با دست نرم كرد و سپس بدان دميد و گفت : اى .
محمّد گمان دارى پروردگار تو اين استخوان را پس از اين حالت كه ديدى زنده مى كند؟ خداى متعال اين آيه را فرستاد: (و براى ما مثل زده - و آفرينش خود را فراموش نموده - گفت : چه كسى استخوانهاى پوسيده را زنده مى كند؟ بگو زنده مى كند آن را همان كس كه اوّلين بار آفريدش و او به هر آفريده اى داناست ...) تا آخر سوره (ياسين ).
3- كميل بن زياد نخعى گويد:
در مسجد كوفه با امير المؤمنين علىّ بن ابى طالب (ع) بودم پس از آنكه نماز عشاء را خوانده بوديم ، و حضرت دست مرا گرفت تا از مسجد بيرون شديم ، حركت كرديم تا به پشت شهر كوفه رسيديم ، و آن حضرت در راه كلمه اى با من سخن نگفت ، چون به صحرا رسيد نفسى بلند برآورد سپس ‍ فرمود:
اى كميل اين دلها بسان ظرفهائى است فراگيرنده ، و بهترين دلها آن است كه فراگيريش بيشتر باشد. آنچه مى گويم فراگير و در خاطر بسپار: مردم بر سه دسته اند. عالم خداشناس كه حقّا بدين او عمل مى كند، و دانش آموزى كه در راه نجات پا نهاده ، و فرومايگان نادانى كه در پى هر سر و صدائى مى افتند، و به هر سو كه باد بيايد ميل مى كنند، نه از پرتو دانش روشنى گرفته اند، و نه به ستون استوارى پناه برده اند.
اى كميل ، دانش از مال بهتر است ، زيرا دانش از تو پاسدارى ميكند، امّا تو بايد از مال پاسدارى كنى . انفاق از مال آن را كاهش مى دهد، ولى انفاق از دانش (كه آموزش است ) بر آن مى افزايد. اى كميل دوستى عالم خيرى است كه بدان وسيله براى خدا ديندارى شود، و آن در دنيا براى صاحبش ‍ طاعت خدا فراهم آورد، و پس از مرگ خوش نامى برايش بيادگار گذارد.
اى كميل ، سود مال با زوال آن از بين مى رود، اى كميل ، مال اندوزان مرده اند، و علماء تا روزگار باقى است پايدارند، ظاهرا وجودشان مفقود است ، ولى امثال و يادگارهايشان در دلها موجود است . آه آه همانا در اينجا- و با دست اشاره به سينه اش فرمود- دانشى فراوان نهفته است كه كاش ‍ افرادى شايسته فرا گرفتن آن مى يافتم ، بلى ، ب آدم زيرك و تيزهوش ‍ دسترسى دارم ولى در مورد اين دانش ويژه از او اطمينان ندارم كه مبادا ابزار دين را براى دنياى خود بكار گيرد، و با دلائل الهى بر آفريدگانش ، و با نعمتهاى خداوند بر بندگانش غلبه كند، تا در نتيجه بندگان ضعيف خدا او را بجاى ولىّ حق دوست نزديك خود بگيرند. و يا به پيرو حكمت ، كه به ريزه كاريهاى آن بينا نيست و در برخورد با اوّلين شبهه ترديد در دلش راه مى يابد، هان كه نه اين و نه آن هيچ كدام تاب تحمّل علم را ندارند، بنا بر اين شخص ديگرى نماند جز كسى كه حريص در لذّات و تسليم شهوات است ، يا آن كس كه فريفته و سرگرم جمع آورى و انباشتن مال است و از حافظان دين نيست ، هيچ چيزى جز دام هاى چرنده به آنان شبيه نيست ، بدين ترتيب دانش با مرگ حاملان آن مى ميرد.
آرى خداوندا! تو هرگز زمين را از قائم به حجّت كه يا ظاهر است و مشهود و يا پنهان است و مستور خالى نمى گذارى تا دلائل واضح و آشكار خداوندى باطل نگردد، كه اين گروه كمترين تعداد و بزرگترين نقش و مقام و منزلت را دارند، و خداوند بوسيله آنان دلائل و نمودارهاى خود را حفظ مى كند تا آنان نيز آنها را به افرادى نظير خود بسپارند، و در دلهاى اشباه خود بكارند. علم و دانش از راه حقيقت به آنان روى آورده ، پس با نسيم روح افزاى يقين هم آغوش گشته اند، آنچه را مردم خوشگذران سخت و دشوار مى خوانند آنان سهل و آسان مى انگارند، و به چيزهائى كه نادانان از آنها وحشت دارند ايشان خو گرفته اند، و با تن هائى كه جان آنها به ملكوت اعلى آويخته است در دنيا بسر مى برند، آنان جانشينان خداوند در زمين و دعوت كنندگان بدين او هستند. آه ، آه ! چقدر مشتاق ديدارشان هستم ، من براى خودم و شما از خداوند آمرزش مى طلبم . سپس دستش را از دستم بيرون كشيد و فرمود: هر گاه دلت خواست راه بيفت .
4- عمر بن علىّ بن ابى طالب از پدرش (ع) روايت كند كه رسول خدا (ص) فرمود:
اى على خداوند بدست ما دين را پايان دهد همچنان كه بدست ما آغاز كرد، بسبب ما خداوند ميان دلهاى شما پس از دشمنى و كينه توزى الفت مى اندازد.
5- ابو بكر ابن انبارى گويد:
از علىّ بن هامان شنيدم كه اين اشعار را از قول مازنى مى خواند: (ترجمه اشعار):
(هر گاه آنچه را كه خوش ندارم از دنيا نپذيرم خشم و ناخشنوديم بر روزگار بدراز كشد.)
(چندان به رنجها و سختيها آموخته گشته ام كه با آنها خو گرفته ام ، و در نتيجه ، برخورد سالم با شدائد مرا بدست صبر سپرده است ).
(و انس با آزارها دلم را جهت پذيرش آزار گشاده ساخته ، هر چند كه گاهگاهى سينه ام از آن به تنگ آيد).
(و نااميديم از مردم مرا بسرعت كار و عنايت خداوندى كه نمى دانم از كجا مى رسد اميدوار ساخته است ).


مجلس سى ام شنبه 14 رمضان المبارك 409:


1- محمّد بن عجلان گويد:
امام صادق (ع) فرمود: خوشا بحال آن كس كه (شكر) نعمت خدا را به ناسپاسى تبديل نكرد ، خوشا بحال كسانى كه در راه خدا با هم دوستى مى كنند.
2- ابن عبّاس گويد:
رسول خدا (ص) فرمود: اى فرزندان عبد المطّلب من براى شما از خداوند خواسته ام كه نادان شما را دانش عطا كند، و آن كس از شما را كه به حقوق خداوند قيام نموده ثابت قدم بدارد، و گمراه شما را هدايت نمايد، و شما را مردمى دلير و بخشنده و دلسوز و مهربان قرار دهد. هان بخدا سوگند اگر مردى ميان ركن و مقام بر سر دو پاى خود نماز بسيار گزارد امّا با دشمنى شما اهل بيت خدا را ملاقات كند همانا داخل دوزخ گردد.
3- محمّد بن زيد طبرى گويد:
در خراسان خدمت امام علىّ بن موسى الرضا عليهما السّلام بودم و گروهى از بنى هاشم از جمله اسحاق بن عبّاس بن موسى نيز نزد آن حضرت حضور داشتند، و حضرت به اسحاق فرمود: اسحاق بمن گزارش رسيده كه شما مى گوئيد كه ما معتقديم كه : مردم بنده ما هستند! نه ، بخويشاونديم با رسول خدا (ص) سوگند من هرگز چنين نگفته ، و از هيچ كدام از پدرانم چنين نشنيده ام ، و از احدى از آنان خبر ندارم كه چنين فرموده باشد، ولى ما مى گوئيم : مردم بنده ما هستند در اطاعت از ما (همان طور كه هر بنده زرخريدى از صاحبش فرمان مى برد) و ياور ما هستند در دين . اين مطلب را هر كه شنيده بايد به غائبان برساند.
4- محمّد بن زيد طبرى گويد:
از امام علىّ بن موسى الرّضا (ع) شنيدم كه در توحيد خداى سبحان سخن مى گفت ، فرمود: آغاز پرستش خدا شناخت اوست ، و ريشه شناخت خدا- جلّ اسمه - او را به توحيد و يگانگى شناختن است ، و نظام توحيد او نفى هر گونه حدّ و مرزى از اوست ، زيرا عقل گواه است كه هر محدودى مخلوق است ، و هر مخلوق گواه است كه او را خالقى است كه خود مخلوق نيست ، آن كس كه حدوث و پيدايش در او راه ندارد همان است كه از ازل بوده و سابقه نيستى برايش متصوّر نيست . پس خدا را پرستش نكرده آن كسى كه ذات او را به وصف كشيده و به مخلوقات شبيه داند، و او را به يگانگى نشناخته آن كس كه در جستجوى حقيقت ذات وى برآيد (زيرا چنين پندارد كه او هم شبيه مخلوقات بوده و دسترسى به حقيقت ذات وى ممكن است )، و به درك حقيقت او نرسيده آن كس كه او را تشبيه و تمثيل كند، و تصديق به او ننموده آن كس كه براى وى مرزى بشناسد، و به سوى او روى نگردانده آن كس كه با يكى از حواس به وى اشاره كند (زيرا او را جاى مخصوصى نيست ، و هر سو رو كنى جمال يار بينى )، و او را قصد نكرده آن كس كه وى را شبيه چيزى بداند، و او را نشناخته آن كس كه وى را دارى بعض و جزء بداند و مركّب از اجزاء بشناسد، و او را نجسته آن كس كه وى را در ذهن و وهم خود تصوير نمايد. هر چيز كه ذات و چيستى او شناخته شود مصنوع و مخلوق است ، و هر چيز كه وجودش وابسته به غير باشد معلول است چه او را علّتى است .
با ساخت و كار و آثار خدا بر وجودش استدلال شود، و با خردها اعتقاد به شناختش حاصل آيد، و با فطرت و نهاد توحيدى حجّت و دليل او ثابت و استوار گردد.
آفرينش خدا مخلوقات را، خود پرده اى ميان او و آنهاست ، و ميزان جدائى خدا از آنها جدائى و عدم تناسب ميان ذات او و آنهاست ، و آغاز گرفتنش ‍ خلقت آنها را دليل است كه وى را آغازى نيست ، زيرا كه هر موجودى كه آفرينش او ابتدائى داشته از آفريدن مثل خود ناتوان است ، پس نامهاى او نوعى تعبير از ذات او، و افعال و آثار وى جهت تفهيم و اثبات وجود اوست .
بتحقيق كه خداى متعال را نشناخته آن كس كه محدودش دانسته ، و از مرز شناسائى بيرون رفته آن كس كه او را در حيطه وهم خويش پنداشته ، و در باره او به خطا رفته آن كس كه حقيقت ذاتش را جسته . و هر كس گويد: (او چگونه است ) تشبيهش نموده ، و هر كه گويد: (براى چه بوده ) هر آينه معلولش شناخته ، و هر كه گويد: (از كى بوده ) همانا در زمانش گنجانده ، و هر كه گويد: (در چيست ) هر آينه او را در ضمن و ضميمه چيزى نهاده ، و هر كه گويد: (تا كجاست ) برايش پايانى پذيرفته ، و هر كه گويد: (تا چيست ) البتّه كه برايش حدّ و مرز ساخته ، و هر كس برايش غايتى شناسد محاط و محدودش دانسته ، و هر كس محاط و محدودش بداند حقّا كه در باره او راه الحاد پوئيده (و از جاده پهناور شناخت حقّ بدور افتاده است ).
خداوند با دگرگونى مخلوق دگرگون نگردد، و با حدّ و مرز داشتن محدود حدّ و مرز نپذيرد، او يگانه است نه يگانه عددى ، آشكار است نه بمعناى مباشرت ، و خودنمائى ميكند نه با ظهورى كه با ديده توانش ديد، و باطن است نه بطور جدا بودن از چيزها، جدا و دور است نه به مسافت ، نزديك است نه بنزديكى مكانى ، لطيف است نه بلطافت جسمانى ، موجود است نه چون موجودات كه سابقه نيستى داشته ، فاعل است نه از راه جبر و بى اختيارى ، اندازه گير و طرح ريز است نه بيارى انديشه ، تدبيركننده است نه بحركت (اعضاء)، اراده كننده است نه با عزم و تصميم گيرى (در انديشه )، خواستار و خواهان است نه با اراده و تصميم ، يابنده است نه با حواس ، شنواست نه با آلت (گوش )، بينا است نه با ابزار (چشم ).
زمانها با او همراه نباشد (چه او بوده و زمانى نبوده )، و مكانها او را در بر نگيرد، و چرت و پينكى او را نر بايد، و صفات زائده (يا توصيف آفريدگان ) او را محدود نسازد، و ابزار و ادوات سودى بوى نرساند، بودش بر هر زمانى پيشى گرفته ، و وجودش بر عدم سبقت داشته ، و ازليّت وى از ابتداى زمان جلوتر بوده .
از اينكه آفريدگانش را شبيه آفريده دانسته شود كه خودش شبيه و نظيرى ندارد، و از اينكه ميان اشياء و ضدّيّت انداخته دانسته شود كه خود ضدّى ندارد، و از اين كه مقارنت ميان امور، برقرار ساخته روشن مى شود كه او را قرينى نيست .
روشنى را با تاريكى ، و سرما را با گرما ضدّ هم ساخت ، و ميان اشياء دور از هم الفت و هماهنگى انداخته ، و اشياء نزديك بهم را از هم جدا ساخته . اين اشياء با پراكندگى و جدائى خود بر جدا ساز خود دلالت كنند، و با هماهنگى خود بر هماهنگ آورنده خود رهنما باشند، خدا- عزّ و جلّ- فرموده : (و از هر چيز جفت آفريديم شايد ياد آور شويد ). ذاريات : 49.
معنى و مفهوم ربوبيّت خداوندى در او بود آنگاه كه اصلا مربوبى نبود، و حقيقت الهيّت را داشت آنگاه كه مأ لوهى نبود ، و معناى عالميّت را دارا بود آنگاه كه معلومى نبود. معناى خالقيّت را از آن زمان كه دست به آفرينش ‍ زده ، و نيز معناى پديد آورنده را از آن زمان كه پديده ها را آفريده مستحقّ نگشته است (بلكه پيش از آنكه مربوبى و معلومى و مخلوقى و حادثى باشد ضدّ اين معانى بر ذات احديّت صديق مى كرده چه او واجب الوجود است و واجب الوجود هر صفت كمالى را بذاته داراست نه اينكه توسّط غير براى او حاصل مى آيد). زمان او را از آفريدن پنهان نسازد (در آفرينش او زمان مدخليّت ندارد)، و هيچ زمانى او را بفعل خود نزديك نسازد (منتظر رسيدن وقت انجام كارى نگردد زيرا همه زمانها در برابر فعل او مساوى هستند و گذشته و حال و آينده نسبت بذات او معنى ندارد)، و اميدوارى (بوجود چيزى ) براى انجام كارى او را از عمل باز ندارد (بلكه ايجاد بفرمان اوست و چون بخواهد مى شود)، و افعال وى با زمان محدود نگردد (كى دانست ، كى قدرت يافت ، كى مالك شد)، و هيچ زمانى ذات و صفت و فعل او را در خود نگيرد و محدود نسازد (چرا كه او خود فاعل و خالق زمان است )، و چيزى او را قرين و همراه نباشد (زيرا كه هيچ چيز در مرتبت خداى متعال نيست ).
هر ويژگى و اثرى كه در مخلوق ديده مى شود در خالقش وجود ندارد، و هر چيز كه در مخلوق امكان وجود دارد از خالق او ممتنع است . حركت و سكون بر وى جريان نيابد، و چگونه چيزى بر او راه يابد كه خودش آن را بجريان انداخته است ؟ يا چگونه باز داشت كند او چيزى كه خودش آن را آفريده ؟ (حركت و سكونى را كه او آفريده بخود او باز نگردد و بر ذات او حاكم نشود) كه در غير اينفرض ذات او داراى تفاوت و تغاير مى گشت (گاهى متحرّك و گاهى ساكن مى شد، و اين مستلزم جسمانيّت است )، و هر آينه ذات او از معناى ازليّت دور مى شد و ازليّت بر ذات او صدق نمى نمود، و ديگر براى خالق جز معناى مخلوق بودن چيزى بجاى نمى ماند.
اگر پشتى براى او فرض شود همانا جلو و پيش نيز براى او فرض خواهد شد و اگر درخواست تماميّت براى او شود نقصان گريبانگير او خواهد گشت .
چگونه سزاوار معناى ازليّت مى شود آن كس كه حدوث نسبت به او ممتنع نيست ؟ و چگونه اشياء را ايجاد مى كند آن كس كه خود از آفريده شدن امتناع ندارد؟ اگر معانى و صفات مخلوقين باو تعلّق گيرد هر آينه نشانه مصنوع در او بر پا شود، و در اين صورت بجاى اينكه چيزى بر وجود او دليل باشد خودش دليل بر وجود ديگرى خواهد شد. در گفتار محال و خلاف حقّ حجّت و دليلى وجود ندارد، و پرسش از چنين سخنى پاسخى نخواهد داشت . معبودى جز اللّه نيست كه بلند مرتبه و بزرگ است و درود خداوند بر محمد پيامبر و آل پاكش باد
5- محمّد بن عبد اللّه مأ مونى گويد:
پدرم اين اشعار را از قول مأ مون برايم خواند: (ترجمه اشعار):
(با صبر، تمام ناخوشاينديهاى روزگار را دور ساز، شايد روزى فرا رسد كه هرگز ناخوشايندى نبينى ).
(چه بسا جوانى كه روى خود بپوشاند و ديده ها ميل بدايدار او داشته باشند، در حالى كه او بسى بد چهره و زشت روست ).
(و چه بسا اديبى دانشمند از ترس پاسخگوئى زبانش را مهار كند، در حالى كه بسى سخنور و خوش بيان است ).
(و چه بسا آدمى متين از آزارها بظاهر لبخند زند، در حالى كه نهاد وى از سوزش آن آزار بدرد و فغان آمده است ).


مجلس سى و يكم دوشنبه 16 رمضان المبارك 409:


1- بريد بن معاويه عجلى از امام باقر از پدرانش عليهم السّلام روايت كند كه رسول خدا (ص) فرمود:
خداى متعال مى فرمايد: كار نيك هديّه اى از جانب من بسوى بنده مؤمن خودم است ، پس اگر آن را پذيرفت ، اين از رحمت و جانب من بسوى بنده مؤمن خودم است ، پس اگر آن را پذيرفت ، اين از رحمت و جانب من است ، و اگر آن را ردّ نمود به سبب گناه خودش از آن محروم مانده است ، و اين محروميّت از خود اوست نه از من ، و هر بنده اى را كه آفريدم و به راه ايمان هدايتش كردم ، و اخلاق او را نيكو ساختم ، و به بخل گرفتارش ننمودم همانا خير او را خواسته ام .
2- سعد بن أ بى وقّاص (سعد بن مالك ) گويد:
از رسول خدا (ص) شنيدم مى فرمود: فاطمه پاره تن من است ، هر كه او را شاد سازد مرا شاد ساخته ، و هر كه او را ناراحت كند مرا ناراحت كرده است ، فاطمه عزيزترين آفريدگان نزد من است .
3- ابو اسحاق همدانى گويد:
چون امير المؤمنين على بن ابى طالب - عليه الصّلاة و السّلام - محمّد بن ابى بكر را به حكومت مصر و حومه آن گمارد نامه اى برايش نوشت و به او دستور فرمود كه آن را بر مردم مصر بخواند و به آنچه در آن نامه به وى سفارش فرموده عمل نمايد، و آن نامه چنين است :
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ از بنده خدا امير مؤمنان على بن ابى طالب به مردم مصر و محمّد بن ابى بكر: سلام بر شما، من اوّلا بنزد شما اللّه را كه معبودى جز او نيست سپاس مى گويم . و بعد، شما را به تقواى الهى سفارش ‍ مى كنم در آنچه كه نسبت به آن مسئوليد [ و در گرو آن هستيد ] و بسوى آن بازمى گرديد: كه خداى متعال مى فرمايد: (هر نفسى در گرو كار خويش ‍ است ) ، و مى فرمايد: (و خداوند شما را از عذاب خود بر حذر مى دارد، و بازگشت بسوى خداست ) ، و مى فرمايد: (به پروردگار تو سوگند كه هر آينه از تمامى آنها باز خواست مى كنيم از آنچه كه مى كرده اند.) اى بندگان خدا بدانيد كه خدا- عزّ و جلّ- از خرد و كلان اعمالتان از شما بازخواست مى كند، پس اگر عذاب كند ما ظالم تريم (و ظلم ما از مقدار عذاب او افزون است )، و اگر ببخشايد (بعيد نيست چه ) او ارحم الرّاحمين است .
بندگان خدا! نزديكترين حالات بنده به آمرزش و رحمت زمانى است كه به طاعت خدا عمل مى كند، و خالصانه توبه مى نمايد. بر شما باد به تقوا كه آن جامع خيراتى است كه غير آن چنين نيكى ها در بر ندارد، و خيراتى از خيرات دنيا و آخرت با آن بدست آيد كه با غير آن بدست نيايد، خدا- عزّ و جلّ- فرمود: (ب آنان كه تقوا پيشه كرده اند گفته شود: پروردگارتان چه فرستاد؟ گويند: خير را، براى آنان كه نيكى كردند در اين دنيا پاداش نيكى است و البتّه پاداش سراى آخرت بهتر است و جايگاه پرهيزكاران چه خوب جايگاهى است ). بندگان خدا! بدانيد كه مؤمن بخاطر سه پاداش كار مى كند: يا بجهت خير دنيا است كه البتّه خداوند او را بپاداش عمل خود در دنيا مى رساند، خداى سبحان در باره ابراهيم (ع) فرموده : (پاداش او را در دنيا باو داديم ، و همانا او در آخرت از شايستگان است ) . پس هر كس براى خدا كار كند خداوند پاداش او را در دنيا و آخرت بدو ببخشايد، و امور مهمّ او را كفايت نمايد، كه همانا خدا- عزّ و جلّ- فرموده : (اى بندگانى كه ايمان آورده ايد پرواى خدايتان پيشه كنيد، براى آنان كه خوبى كردند در اين دنيا پاداش نيكى است ، و زمين خدا پهناور است (كه هر كس نتواند در سرزمينى از آن اطاعت خدا كند به سرزمينى ديگر رود)، براستى كه پاداش بى حساب و بطور كامل صبر پيشگان داده خواهد شد). پس خداوند آنان را بدان چه كه در دنيا بديشان عطا كند در آخرت به محاسبه نخواهد كشيد، خداى عزّ و جلّ فرموده : (براى آنان كه كار نيك كردند پاداشى نيك و افزونى (از پاداش ) خواهد بود) پس پاداش نيك همان بهشت است ، و افزونى پاداشى است كه در دنيا بديشان مرحمت مى فرمايد. و يا بجهت خير آخرت است ، كه خدا- عزّ و جلّ- بهر كار نيكى گناهى را از (نامه عمل ) آنان پاك سازد، خداى - عزّ و جلّ- فرموده : (همانا كارهاى نيك گناهان را مى برد، اين يك تذكّر براى يادآوران است ) ، تا اينكه چون روز قيامت فرا رسد كارهاى نيكشان بحساب آنان منظور شود، سپس خداوند به عدد هر كار نيكى پاداش آن را ده برابر تا هفتصد برابر ب آنان ارزانى دارد و خدا- عزّ و جلّ- فرموده : (اين (اضافات ) پاداشى از جانب پروردگار توست ، و اينها بخششى است حساب شده (كه پس از بحساب منظور شدن اعمال نيك خودشان اين پاداش اضافه ب آنان داده شده است )، و نيز فرموده : (براى آنان پاداشى دو چندان است بجهت كارهاى خوبى كه كرده اند، و آنان در غرفه هاى بهشتى در كمال امن و امان بياسايند). پس به اين همه پاداش روى آوريد- خدا شما را رحمت كند- و براى دستيابى ب آن كار كنيد، و با نشاط هر چه تمامتر بسوى آن بشتابيد . و بدانيد- اى بندگان خدا- كه پرهيزكاران به تمام نيكيهاى دنيوى و آخروى دست يافته اند، آنان با اهل دنيا در دنيايشان شريكند، ولى اهل دنيا با آنان در آخرتشان شركت ندارند. خداوند از دنيا ب آن اندازه كه كفايتشان كند و بى نيازشان گرداند براى آنان مباح ساخته و اجازه مصرف و استفاده داده و فرموده است : (بگو چه كسى زيورهاى خدا را كه براى بندگانش آورده و روزيهاى پاكيزه را حرام كرده است ، بگو همه اينها در دنيا از آن كسانى است كه ايمان آورده اند (هر چند كفّار نيز بطفيلى آنان از آن بهره برند) و در آخرت بطور خالص و منحصرا براى مؤمنين است ، و اين چنين آيات و نشانه ها را براى گروهى كه دانايند تفصيل و توضيح مى دهيم ). آنان ببهترين وجهى در دنيا سكونت جسته ، و به نيكوترين صورت از آن بهره مند شده اند، با اهل دنيا در دنياشان شريكند، در كنار آنان از پاكيزه ترين خوراكها مى خورند و از تميزترين نوشيدنيها، مى نوشند، و از بهترين لباسها مى پوشند، و در برترين منزلها سكونت مى كنند، و بهترين همسران را اختيار مى كنند، و برترين سوارى ها را سوار مى شوند، با اهل دنيا و مثل آنان از لذّت دنيا بهره مى برند، و فردا روز همجوار خدايند، از خدا آرزو و درخواست مى كنند و خداوند آرزوهايشان برآورد، و دعا و درخواستى از آنان را ردّ نكند، و هيچ بهره اى از لذّت را از آنان دريغ ننمايند. پس اى بندگان خدا بچنين چيزها هر صاحب خردى مشتاق است، و براى دستيابى ب‏آن به پرواى الهى عمل مى‏كند، و لا حول و لا قوّة الّا باللّه "و هيچ حول و قوّه‏اى جز از جانب خدا نيست". بندگان خدا! اگر پرواى الهى پيش گيريد، و حقّ پيامبرتان را در باره خاندان حضرتش محفوظ داريد، هر آينه خدا را ببهترين وجه پرستش نموده‏ايد، و به بهترين صورت ياد كرده، و به نيكوترين روش سپاس گفته، و به بالاترين درجات صبر و شكر دست يازيده‏، و به برترين درجه جهد سعى و كوشش ‍ نموده ايد، هر چند كه ديگران نمازشان از شما طولانى تر، و روزه داريشان از شما بيشتر باشد، زيرا كه شما از آنان پرهيزكارتر، و نسبت به اولى الامر و امامان خود خير خواه تريد.

/ 16