ترجمه امالى شيخ مفيد نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه امالى شيخ مفيد - نسخه متنی

محمد بن محمد مفيد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اى بندگان خدا! از مرگ و بيهوشى و رنجهاى جان كندن بهراسيد، و ساز و برگ آن را فراهم كنيد كه مرگ بطور ناگهانى با يكى از دو چيز بزرگ بسراغ شما خواهد آمد: يا با خيرى كه ابدا شرّى با آن نيست ، يا با شرّى كه ابدا خيرى بهمراه ندارد. پس چه كسى ببهشت نزديكتر است از آن كس كه براى آن كار مى كند؟ و چه كسى بدوزخ نزديكتر است از كسى كه براى آن عمل مى نمايد؟ راستى كه روح هيچ يك از مردم از كالبدش جدا نشود جز اينكه مى داند كه بكداميك از دو سر منزل مى رسد، به بهشت يا به دوزخ ، دشمن خداست يا دوست اوست ، پس اگر دوست خدا باشد درهاى بهشت برويش آرى خداوند ب آنچه كرده ايد داناست پس در ابواب دوزخ درآئيد و جاويدان بمانيد كه دوزخ بد جايگاهى براى متكبّران است ). بندگان خدا! از مرگ گريزى نيست ، بنا بر اين پيش از آمدنش [در فكر آن باشيد و ]از آن بهراسيد، و ساز و برگ آن را فراهم كنيد، كه شما در دسترس دام و شكار مرگ هستيد، اگر بمانيد شما را مى گيرد، و اگر بگريزيد بشما مى رسد، و مرگ از سايه شما بشما نزديك تر و همراه تر است ، مرگ با زلف شما گره خورده (كنايه از نزديكى آنست ) و دنيا از پشت پاى شما پيچيده مى شود (و لحظه بلحظه از عمرتان ميكاهد)، پس بهنگامى كه نفستان شما را بسوى شهوات ميكشاند بسيار ياد مرگ كنيد، و مرگ براى اندرزگوئى كافى است و رسول خدا (ص) فراوان ياران خود را بيادآورى مرگ سفارش مى نمود و مى فرمود:
بسيار ياد مرگ كنيد كه مرگ شكننده لذّتها، و فاصله اى ميان شما و شهوتها است . بندگان خدا! آن كس كه آمرزيده نشده پس از مردن چيزى دشوارتر از آن در پيش دارد و آن قبر است ، پس از تنگى و فشار و تاريكى و تنهائى آن بيم داريد، قبر هر روز مى گويد: من خانه تنهائى ام ، خانه خاكى ام ، من خانه وحشتم ، من خانه كرمها و گزندگانم ، قبر يا باغى از باغهاى بهشت ، يا چاهى از چهاههاى دوزخ است . بنده مؤمن چون بخاك سپرده شود زمين باو گويد: آفرين ، خوش آمدى ، تو از جمله كسانى هستى كه دوست داشتم بر پشت من راه رود، حال كه تو را در بر گرفتم خواهى دانست كه چگونه با تو عمل مى كنم ! پس تا آنجا كه چشم كار مى كند براى او گشاده گردد. و كافر چون بخاك سپرده شود زمين باو گويد: تو را آفرين و خوشامد مباد، تو از دشمن ترين كسانى هستى كه دوست نداشتم بر پشت من راه رود، حال كه تو را در بر گرفتم خواهى دانست كه چگونه با تو عمل مى كنم ! پس چنان او را بفشارد كه استخوانهاى پهلويش بهم برخورد. و همانا آن زندگى سخت و دشوارى كه خداوند دشمن خود را از آن بيم داده عذاب قبر است ، كه خداوند بر كافر نودونه اژدها مسلّط كند كه گوشت بدنش را بدندان گزند، و استخوانش را بشكنند، و پيوسته بر سر او در آمد و شدند (او را پايمال كنند) تا روزى كه از قبر برانگيخته شود، كه اگر يكى از آن اژدهاها در زمين بدمد هرگز زمين زراعتى نروياند.
بندگان خدا! بدانيد كه اين جانهاى ناتوان شما، و پيكرهاى ناز پرورده و لطيفى كه اندكى عذاب آن را كافى است تاب تحمّل اين همه عذاب را ندارد، پس اگر بتوانيد باين پيكرها و جانهاى خود نسبت ب آنچه كه تاب تحمّل و صبر بر آن را ندارند رحمى آوريد پس ب آنچه كه خدا دوست دارد عمل كنيد، و آنچه را كه خدا خوش ندارد رها سازيد.
بندگان خدا! همانا پس از برانگيخته شدن از قبر با چيزى روبرو هستيد كه از (عذاب ) قبر دشوارتر است ، و آن روزى است كه خردسال در آن روز پير شود و بزرگسال و بمستى و بيهوشى درآيد، و كودكان نارس در جنين بيفتند، و هر زن شيردهى از كودك شيرخوارش غافل گردد، روزى كه چهره درهم كشيده ، و اخم برهم بسته ، روزى كه شرّ آن در همه جا پخش است ، همانا ترس آن روز فرشتگانى را كه گناهى ندارند به هراس اندازد، و آسمانهاى هفتگانه و كوههاى استوار و زمين گسترده و گاهوار از بيم آن بلرزه افتند، و آسمان بشكافد و در آن روز فرو هشته باشد و سرخ و مذاب شود، و كوهها پس از آن همه صلابت و سختى همه بصورت ريگ روان انباشته در آيند، و در صور دميده شود پس هر كه در آسمانها و زمين باشد- جز آن كس كه خدا خواهد- بهراس افتد چه رسد ب آن كس كه با گوش و چشم و زبان و دست و پا و فرج و شكم گناه نموده كه اگر خداوند او را نيامرزيده و از شدائد آن روز به او رحم ننموده باشد. چنين كسى از همه اينها بگذرد و به غير اينها برسد، به آتشى كه ژرفايش عميق ، و سوزش شديد، و نوشابه اش صديد (چرك و خون زنان زناكار)، و عذابش جديد (تازه بتازه ) و گرزهايش حديد (از آهن ) است ، عذابش كاهش نيابد، و ساكنانش نميرند، جايگاهى است كه رحمتى در آن نيست ، و دعاى اهل آن شنيده نشود (بهدف اجابت نرسد).
بندگان خدا! بدانيد كه در كنار اين همه عذاب ، رحمت خدا قرار دارد كه از دسترس بندگان دور نيست ، بهشتى كه فضاى آن باندازه پهناى آسمان و زمين است كه براى پرهيزكاران فراهم آمده است ، آن خيرى است كه ابدا شرّى با آن نباشد، لذّتهايش ملال نياورد، و گردهم آئى آن بجدائى نينجامد، ساكنان آن در همسايگى خداى رحمان بسر برند، و پسران زيبا روى سينى هائى از زر كه پر از ميوه و سبزيجات خوشبوست بدست دارند و بخدمت آنان كمر بندند.
سپس اى محمّد بن ابى بكر بدان كه من حكومت بزرگترين سپاه و لشكرم را نزد خويش كه اهل مصر باشند بتو سپردم ، حال كه اين چنين امرى را كه حكومت مردم است بتو سپرده ام چه سزاوار است كه مراقب بوده و از آن بر خود بيم كنى ، و بر دين خود رد حذر باشى ، پس اگر توانستى كه خدا- عزّ و جلّ- را با خرسند ساختن احدى از آفريدگانش بخشم نياورى بكن ، كه خدا- عزّ و جلّ- جايگزين خوبى است بجاى ديگران ، و هيچ چيزى جز خودش جايگزين وى نتواند شد. بر ستمگر سخت گير، و جلوى او را بگير، و براى خوبان نرم باش ، و بخود نزديكشان ساز، و آنان را همراز و برادران خود قرار ده .
بنمازت بنگر كه چگونه ميگزارى زيرا كه تو پيشواى آن قوم هستى ، زيبنده توست كه آن را كامل بجاى آورى و سبك نگزارى ، كه هيچ پيشوائى در جلو قومى نماز نگزارد و نقصانى در نمازشان پيدا شود جز اينكه گناه آن بگردن اوست بدون آنكه چيزى از ثواب نماز آنان كاسته شود. و نماز را كامل بجاى آر و اركان آن را بخوبى حفظ كن تا پاداشى بمانند پاداش آنان براى تو باشد بدون آنكه چيزى از پاداش آنان كم گردد. سپس در وضو دقّت كن ، كه آن از شرائط كامل بودن نماز است ، سه بار آب بدهان بگردان ، و سه بار بينى خود را بشوى ، و صورت ، سپس دست راست و سپس دست چپ خود را بشوى ، سپس بر سر و دو پاى خود مسح كن ، كه رسول خدا (ص) را ديدم كه چنين مى كرد، و بدان كه وضو نيمى از ايمان است .
سپس مراقب وقت نماز باش ، و آن را در وقت خود بگزار، پيش از وقت بخاطر بيكارى در انجام آن شتاب مكن ، و بخاطر سرگرمى به كار از وقت خود تأ خيرش مينداز، همانا مردى از رسول خدا (ص) از اوقات نماز پرسش نمود، فرمود: جبرئيل نزد من آمد و وقت نماز را بمن نماياند، پس ‍ نماز ظهر را بهنگامى كه خورشيد در وسط آسمان و بر بالاى ابروى راستش ‍ قرار گرفته بود بخواند، سپس وقت نماز عصر را بمن نماياند و آن زمانى بود كه سايه هر چيز باندازه خودش شده بود، سپس نماز مغرب را هنگامى كه آفتاب غروب كرد بخواند، سپس نماز عشا
را هنگامى كه شفق پنهان شد بجاى آورد، سپس نماز صبح را هنگامى گزارد كه سياهى شب با سپيدى صبح در آميخته ، و هنوز ستارگان مشتبك بودند. پس تو نيز در اين اوقات نماز بگزار، و همراه سنّت معروف و راه روشن و آشكار باش . سپس در ركوع و سجود خود كمال دقت بجاى آر، كه رسول خدا (ص) نمازش از همه مردم كامل تر، و در عين حال سبكتر و كوتاهتر بود. و بدان كه هر عملى از تو بدنبال نماز توست ، پس آن كس كه نماز خود را تباه مى سازد (و با شرائط معمول بجا نمى آورد) البتّه نسبت بچيزهاى ديگر تباه سازتر است . از خدائى كه مى بيند و ديده نمى شود و در ديدگاه اعلى قرار دارد مى خواهم كه ما و تو را از جمله كسانى قرار دهد كه دوستشان دارد و از آنان خرسند است ، تا جايى كه ما و تو را بر اداى سپاس و يادآوريش و حسن عبادت و اداى حقّش ، و بر آنچه كه در دنيا و آخرتمان براى ما برگزيده يارى رساند.
و شما اى مردم مصر بايد كه كردارتان بدرستى سخنتان ، و ظاهرتان بصحّت نهانتان گواهى دهد، و زبانتان با آنچه در دل داريد مخالف نباشد.
و بدانيد كه پيشواى هدايت با پيشواى هلاكت ، و وصىّ پيامبر (ع) و دشمن او برابر نيستند. راستى كه من بر شما از مؤمن و مشرك بيم ندارم ،- چرا كه خداوند مؤمن را بخاطر ايمانش (از خيانت ) باز مى دارد، و شرّ مشرك را با اظهار شركش از شما دور مى سازد- و ليكن از منافق بر شما بيمناكم ، آنچه را مى پسنديد مى گويد، و آنچه را كه خوش نداريد مى كند. محمّد بن ابى بكر! بدان كه برترين فقه و دانائى ، پرهيزگارى در دين خدا و عمل بطاعت اوست ، و من تو را به پرواى الهى در پنهان و آشكار كارهايت و در هر شرايطى كه هستى سفارش مى كنم ، دنيا خانه گرفتارى و بلا، و آخرت ، سراى پاداش و بقاست ، پس براى آنچه باقى مى ماند عمل كن ، و از آنچه از دست مى رود روى بگردان ، و بهره خود را از دنيا فراموش مكن .
من تو را به هفت (يا نه ) چيز كه حاوى كلّيّات اسلام است سفارش مى كنم : از خدا- عزّ و جلّ- بترس ، و در راه خدا از هيچ كس نترس ، و بهترين سخن آنست كه عمل بدرستى آن گواهى دهد، و در يك امر دو گونه داورى مكن كه كارت دچار پراكندگى گردد و از حقّ بر كنار افتى ، و براى عموم مردم تحت فرمانت آن را بپسند كه براى خود و خانواده ات مى پسندى ، و همان را براى آنان ناخوش دار كه براى خود و خانواده ات ناخوش مى دارى كه اين كار حجّت و دليل تو را رساتر سازد و آنان را بهتر بصلاح آورد، و در راه حقّ در ژرفاى شدائد فرو رو، و در راه خدا از سرزنش هيچ ملامتگرى باك مدار، و هر كس كه با تو مشورت كرد خير او را در نظر گير، و خودت را نمونه و الگوى هر دور و نزديكى از مسلمانان قرار ده .
خداوند- عزّ و جلّ- دوستى ما را با يك ديگر در راه دين قرار دهد، و ما و شما را بزيور پرهيزكاران بيارايد، و فرمانبرى شما را برايتان پايدار بدارد تا بدان وسيله ما و شما را برادرانى كه در بهشت بروى تختها روبروى هم تكيه زده اند قرار دهد.
اى مردم مصر، بخوبى به محمّد امير خودتان يارى رسانيد، و بر فرمانبرى خود پايدار بمانيد تا اينكه (در قيامت ) بر سر حوض پيامبرتان وارد شويد. خداوند ما و شما را نسبت ب آنچه مى پسندد يارى دهد، و سلام و رحمت و بركات خدا بر شما باد.
4- واثلة بن اسقع گويد:
رسول خدا (ص) فرمود: برادرت را آشكارا سرزنش مكن ، كه خداوند او را عافيت بخشد و تو را (بهمان عيب ) گرفتار سازد.


مجلس سى و دوّم چهارشنبه 18 رمضان المبارك 409


1- كليب بن معاويه اسدى گويد:
از امام صادق (ع) شنيدم كه مى فرمود: هان - بخدا سوگند- كه شما (شيعيان ) بر دين خدا و فرشتگان او هستيد، پس ما را بر اين دين با پرهيزكارى و جدّيت يارى دهيد، بر شما باد به نماز و عبادت ، بر شما باد برعايت پاكدامنى و پرهيزكارى .
2- ابو اسحاق سبيعى گويد:
بر مسروق بن اجدع وارد شديم ، مهمانى داشت كه او را نشناختيم ، و هر دو مشغول غذا خوردن بودند. آن ميهمان گفت :
من در جنگ حنين با رسول خدا (ص) بودم - از اين سخن دريافتيم كه او پيامبر (ص) را ديده و با حضرت صحبتى داشته است - كه صفيّه دختر حيىّ بن اخطب حضور پيامبر (ص) آمد و عرضكرد: اى رسول خدا من چون ديگر زنان شما نيستم ، پدر و برادر و عموى مرا كشته ايد (و من كسى را ندارم )، بنا بر اين پس از وفات شما به چه كسى رجوع كنم ؟ حضرت فرمود: باين شخص - و با دست به علىّ بن ابى طالب (ع) اشاره نمود-. و نيز همان ميهمان گفت : آيا شما را به خبرى كه حارث اعور بمن باز گفت خبر ندهم ؟ گفتيم : چرا، گفت : (كه حارث گفت :) خدمت علىّ بن ابى طالب (ع) رسيدم ، حضرت فرمود: اعور! براى چه آمدى ، گفتم : يا امير المؤمنين دوستى شما مرا بدينجا كشانده است . فرمود: تو را بخدا راست مى گوئى ؟ گفتم : بخدا سوگند، آرى ، حضرت : سه بار مرا سوگند داد سپس فرمود: آگاه باش كه بنده اى از بندگان خدا نيست كه خداوند دل او را بايمان آزموده باشد جز اينكه دوستى ما را در قلب خود احساس مى كند و ما را دوست مى دارد. و بنده اى از بندگان خدا نيست كه خداوند بر او خشم گرفته باشد جز اينكه بغض و دشمنى ما را در دل خود احساس مى كند و ما را دشمن مى دارد.
بنا بر اين دوست ما هر روز كه روز را آغاز مى كند در انتظار رحمت بسر مى برد، و درهاى رحمت نيز بروى او گشوده است ، و دشمن ما روز را آغاز مى كند در حالى كه بناى كار خود را بر لب پرتگاهى قرار داده كه او را ب آتش دوزخ دراندازد.
پس رحمت اهل رحمت گوارايشان باد، و جايگاه اهل دوزخ نيز همان هلاكتشان باد.
3- عبد اللّه بن عبّاس بن عبد المطّلب گويد:
از رسول خدا (ص) شنيدم كه مى فرمود: اى مردم ما تنها چهار نفريم كه در قيامت سواره ايم و سواره ديگرى جز ما نيست . مردى عرضكرد: پدر و مادرم فدايت اى رسول خدا آن سواران كيانند؟ فرمود: من بر براق خود سوارم ، و برادرم صالح (پيامبر) بر همان شترى كه قومش آن را پى كردند، و دخترم فاطمه بر شتر عضباى من ، و علىّ بن ابى طالب بر اشترى از اشتران بهشتى سوار است كه افسار آن از مرواريد آبدار، و چشمانش از ياقوت سرخ ، و شكمش از زبر جد سبز است ، بر روى آن شتر قبّه اى است از مرواريد سپيد كه درون آن از شفّافى نمايان است ، بيرونش از رحمت سرشار، و درونش از عفو خدا انباشته است ، وقتى مركب حركت مى كند آن قبّه مى درخشد و تلا لؤ ى ويژه دارد، و او (على ) در پيشاپيش من روان است . تاجى از نور بر سر دارد كه براى اهل محشر نور افشانى كند، و آن تاج هفتاد پايه دارد كه هر پايه اى چون ستاره درخشانى در افق آسمان مى درخشد، و پرچم حمد بدست اوست ، و در قيامت ندا كند:
لا اله الّا اللّه ، محمّد رسول اللّه ، پس از نزد هيچ دسته اى از فرشتگان عبور نكند جز اينكه گويند: پيامبر مرسلى است ، و بر هيچ پيامبر مرسلى گذر نكند جز اينكه گويد: فرشته مقرّبى است . پس آواز دهنده اى از اندرون عرش ندا دهد: آى مردم اين مرد نه فرشته مقرّب است ، نه پيامبر مرسل ، و نه حامل عرش ، بلكه علىّ بن ابى طالب است . و پس از او شيعيان و پيروانش مى آيند، پس منادى يى ب آنان گويد: شما كه هستيد؟ گويند: ما علويان (پيروان على ) هستيم . پس ندا رسد: اى علويان شما همگى در امانيد، بنا بر اين با هر كس كه او را دوست مى داشتيد در بهشت وارد شويد. 4- ريّان بن صلت گويد:
از حضرت رضا علىّ بن موسى عليهما السّلام شنيدم كه بكلماتى چند دعا مى فرمود: من آنها را حفظ كردم ، پس در هيچ سختى و گرفتارى يى آن را نخواندم مگر اينكه خداوند آنها را از من برطرف ساخت و گشايشى برايم حاصل نمود، و آن كلمات اين است : (خداوندا! تو پشتيبان منى در هر غمى ، و اميد منّى در هر شدّتى ، و در هر امر ناگوارى كه بر من فرود آيد تو پشتيبان و ساز و برگ منى ، چه غمها كه دل در برابر آنها سست گشته ، و چاره جوئى اندك ، و كارها گنگ و زبون ساز باشند، و بهنگام هجوم آنها دوستان دور و نزديك دست از يارى بكشند، و دشمن زبان بملامت گشايد، و من همه را به نزد تو آوردم ، و گلايه آنها را بتو نمودم ، در حالى كه در باره همه آنها از جز تو دلبريده و تنها روى دل سوى تو داشتم ، و تو همه را بر طرف ساختى ، و از من زدودى ، و از آنها كفايتم نمودى پس تو اختيار دار هر نعمت ، و صاحب هر حاجت ، و منتهاى هر ميل و آرزو هستى . پس سپاس ‍ فراوان از آن توست و منّت افزون از براى توست . با نعمت تو اعمال صالح با تمام رسد، اى معروفى كه بكارهاى پسنديده معروفى ، و اى آنكه باعمال نيك موصوفى ، از نيكيهاى خودت آنقدر بمن ارزانى دار تا بدان سبب از نيكى ديگران بى نيازم سازى ، برحمت خودت اى مهربانترين مهربانان ).
5- محمّد بن جعفر از پدرش امام صادق از پدران خود عليهم السّلام روايت نموده كه رسول خدا (ص) فرمود:
دو خوى پسنديده در منافق فراهم نيايد: دانش و بينش در اسلام ، و اثر خوشروئى در چهره .


مجلس سى و سوّم شنبه 21 ماه رمضان المبارك 409:


1- حفص بن غياث گويد:
امام صادق (ع) فرمود: هر گاه يكى از شما اراده كند و بخواهد كه چيزى از خداوند درخواست نكند جز اينكه باو ببخشد بايد كه از تمامى مردمان نااميد گردد، و اميدى جز بخدا- عزّ و جلّ- نبندد، پس چون خداوند چنين حالتى را از دل بنده بداند آن بنده چيزى نخواهد مگر اينكه خداوند باو ببخشد. پس بحساب خودتان برسيد پيش از آنكه بحسابتان برسند، كه در قيامت پنجاه موقف است كه هر موقفى گوئى باندازه هزار سال بحساب شماست .
سپس حضرت اين آيه را خواند: (در روزى كه مقدار آن پنجاه هزار سال است ))
2- ابو الصّلت هروى از حضرت رضا از پدران بزرگوارش از امير المؤمنين علىّ بن ابى طالب عليهم السّلام از رسول خدا (ص) روايت نموده كه آن حضرت فرمود: ايمان عبارت است از:
گفتارى كه بر زبان رانده شود، (شهادتين و اقرار بولايت امامان عليهم السّلام ) و عملى كه (با اعضاء و جوارح ) صورت بندد، و شناخت خردها (كه حقيقت را دريابند).
ابو الصّلت گويد:
اين حديث را در مجلس احمد بن حنبل بازگو نمودم ، احمد بمن گفت : اى ابا الصّلت اگر اين سند (كه حاوى اين نامهاى گرامى است ) بر ديوانگان خوانده شود همانا بهوش و سر عقل آيند.
3- قبيصة بن جابر اسدى گويد:
مردى حضور امير المؤمنين علىّ بن ابى طالب بپاخاست و راجع بايمان از آن حضرت پرسش نمود حضرت بخطابه برخاست و فرمود: سپاس خدائى راست كه قانون اسلام را بنيان نهاد و راه ورود ب آبشخورهاى آن را براى واردين آسان ساخت ، و پايه هايش را در برابر متجاوز ب آن استحكام بخشيد، و آن را مايه عزّت آن كس قرار داد كه بدان مهرور زد، و صلح و سلامتى آن كس كه بدان درآيد، و هدايت آن كس كه از آن پيروى كند، و زيور آن كس كه خود را بدان آرايد، و نگاهدارنده آن كس كه بدان پناه برد، و رشته آن كس كه بدان چنگ زند، و برهان آن كس كه بدان سخن گويد، و نور آن كس كه از آن روشنى جويد، و گواه آن كس كه بدان بستيزه برخيزد، و پيروزى آن كس كه بدان احتجاج و استدلال كند، و دانش آن كس كه فرايش ‍ گيرد، و سخن آن كس كه بازگويش كند، و حكم آن كس كه بدان بستيزه برخيزد، و پيروزى آن كس كه بدان احتجاج تجربه آموزد، و عقل خالص آن كس كه دقّت و انديشه كند، و فهم آن كس كه كنجكاوى نمايد، و يقين آن كس كه بيانديشد، و بينش آن كس كه تصميم گيرد، و نشانه آن كس كه باريك بينى كند، و عبارت آن كس كه پند پذيرد، و نجات آن كس كه باور كند، و دوستى خدا براى آن كس كه باصلاح پردازد، و تقرّب و نزديكى آن كس كه مواظبت نمايد ، و اعتماد و پشتيبان كسى كه توكّل كند، و آسايش آن كس كه كار خود را بخدا واگذارد، و سپر آن كس كه صبر را پيشه سازد.
حقّ راهش ، و هدايت صفتش ، و كار نيك ويژگى آن است ، بنا بر اين برنامه اش روشن ، و مناره اش بلند (يا تابان )، و چراغهايش پر نور، و هدفش ‍ بلند، و مسير و مسابقه اش كوتاه ، و اسبان مسابقه اش جمع و آماده ، و جايزه اش رشك مسابقه گران ، و مسابقه گرانش كريم و بزرگوارند. تصديق برنامه اش ، و كارهاى شايسته مناره اش ، و فقه چراغهايش ، و مرگ پايان و هدفش ، و دنيا تمرينگاه مسابقه اش و قيامت روز دريافت پاداشش و بهشت جايزه اش ، و دوزخ كيفرش ، و پرهيزكارى ساز و برگش ، و نيكوكاران سواران آنند.
پس بايمان بر اعمال نيك راه برده شود، و با اعمال نيك فقه رونق گيرد، و با فقه از مرگ هراس پيدا شود، و با مرگ دنيا پايان پذيرد [و با گذار دنيا بقيامت رسد ]و با قيامت بهشت براى پرهيزكاران نزديك ، و دوزخ براى گمراهان پديدار گرديده شود.
پس ايمان بر چهار پايه استوار است : صبر، و يقين ، و عدل ، و جهاد. و صبر چهار شعبه دارد: شوق ، و هراس ، و زهادت ، و انتظار، هلا، هر كه به بهشت مشتاق باشد دل به شهوات ندهد، و هر كه از آتش بهراسد از كارهاى ناروا روى گرداند، و هر كس در دنيا زهد پيشه كند مصيبتها بر او آسان نمايد، و هر كس مراقب و منتظر مرگ باشد بكارهاى خير بشتابد. و يقين چهار شعبه دارد: باريك بينى ، و درك حقايق ، و اندرز گرفتن از عبرتها، و روش پيشينيان . پس هر كه در امور دقيق بينا شود حقيقت شناس گردد، و هر كه بحقايق رسد [ عبرت شناس شود، و هر كه عبرت شناس باشد با سنّت آشنا شود ] و هر كه سنّت را بشناسد گويا كه با پيشينيان بوده است .
و عدل چهار شعبه دارد: و تيزفهمى (يا ژرف فهمى ). و دانش بسيار، و شكوفه حكم (و داورى )، و بوستان حلم و بردبارى . پس هر كه بفهمد مجملات علوم را تفسير كند، و هر كه عالم شود راهها و قوانين حكم را بشناسد، و هر كه راهها و قوانين حكم را بشناسد گمراه نگردد، و هر كه بردبارى كند در كارهايش زياده روى نورزد و در ميان مردم خوشنام و ستوده زيد.
و جهاد چهار شعبه دارد: امر بمعروف ، و نهى از منكر، و پايدارى در جبهه ها، و كينه توزى با فاسقان . پس هر كه امر بمعروف كند پشت مؤمن را محكم ساخته ، و هر كه نهى از منكر كند بينى كافر را بخاك ماليده ، و هر كه در
جبهه ها پايدارى كند به عهد و وظيفه خود عمل نموده ، و هر كه با فاسقان كينه توزد براى خدا خشم گرفته ، و هر كه براى خدا خشم بگيرد حقيقتا مؤمن است .
پس اينست ايمان و پايه هاى آن . سائل عرضكرد اى امير مؤمنان راستى كه هدايت و ارشاد نمودى ، خداوند از جانب دين و بخاطر آن بشما جزاى خير دهد.
4- ابو عبيده حذّاء گويد:
از امام باقر (ع) شنيدم كه مى فرمود: رسول خدا (ص) فرموده است : سريعترين خوبيها از نظر پاداش ، نيكوئى نمودن ، و سريعترين بديها از نظر كيفر ستم نمودن است . و همين عيب براى آدمى بس كه عيبى را در مردم ببيند كه از ديدن همان عيب در وجود خود نابيناست ، و مردم را بچيزى سرزنش كند كه خودش توان ترك آن را ندارد، و بچيزى كه هيچ سودى برايش ندارى همنشين خود را بيازارد.
5- عمر بن يزيد گويد:
امام صادق (ع) فرمود: چون رسول خدا (ص) در ميان سرزمين قديد (بر وزن زبير نام جايى در نزديكى مكّه است ) فرود آمد به
علىّ بن ابى طالب (ع) فرمود: اى على ، من از خدا- عزّ و جلّ- خواسته ام كه بين من و تو دوستى برقرار سازد، و ساخت . و از او خواستم كه ميان من و تو برادرى افكند، و افكند، و از او خواستم كه تو را وصىّ و جانشين من قرار دهد، و داد.
مردى از آن قوم گفت : بخدا سوگند يك صاع (پيمانه اى است نزديك يك من ) خرما در مشكى پوسيده بهتر از آن چيزى است كه محمّد از پروردگار خود خواسته است ! چرا ملك و سلطنتى درخواست نكرده كه او را بر دشمنش يارى دهد، يا گنجى كه بدان سبب بر فقر و تهيدستى خود چيره گردد؟! پس خداى متعال اين آيه را فرستاد: (گويا تو پاره اى از آنچه را كه بتو وحى شده ناديده مى گيرى يا سينه ات به تنگ مى آيد از اينكه مى گويند: چرا گنجى بر او فرود نيامده يا فرشته اى در كنار او نيامده است ؟ جز اين نيست كه تو تنها بيم دهنده اى ، و خداوند بر هر چيزى وكيل است ) هود:12 .
6- ابو حمزه ثمالى گويد:
مردى كه در هنگام سخنرانى عبد الملك بن مروان براى مردم در مكّه حضور داشته براى من گفت : چون عبد الملك در ميان سخنرانى خود به پند دادن و اندرز گفتن لب گشود، مردى برخاست و گفت :
آهسته ، درنگ كن ، شما دستور مى دهيد ولى خود بكار نمى بنديد، و نهى مى كنيد ولى خود دست باز نمى داريد، و پند مى دهيد و خود پند نمى پذيريد، آيا با اين حال از روش شما پيروى كنيم ، يا اينكه فرمانتان را گردن نهيم ؟! پس اگر گوئيد: از روش ما پيروى كنيد، چگونه ما از روش ‍ ظالمان پيروى نمائيم ؟ و چه دليلى بر پيروى از مجرمانى كه مال خدا را دست بدست ميان خود گردانده ، و بندگان خدا را بزير يوغ بندگى خود كشيده اند، وجود دارد؟
و اگر گوئيد: به فرمان ما گردن نهيد، و پند ما را بپذيريد، چگونه ممكن است ديگرى را پند دهد كسى كه با خودش مكر و خيانت مى ورزد؟ يا چگونه واجب است اطاعت آن كس كه عدالتى براى او ثابت نگشته است ؟ و اگر گوئيد: حكمت را هر كجا يافتيد برگيريد، و پند را از هر كس شنيديد بپذيريد؛ شايد در ميان ما كسى كه زبانش به انواع پندها گوياتر، و به وجوه لغات آشناتر بوده ، وجود داشته باشد، پس از اين مقام كنار رويد، و قفلهايش را بگشائيد، و راهش را باز كنيد، تا آنان كه (لايق و شايسته اين كارند و) شما در شهرها پراكنده و تبعيدشان نموده ، و از مسكن و مأ واى خويش به هر وادى يى
در بدرشان ساخته ايد قدم پيش نهند و كار را بدست گيرند.
بخدا سوگند ما زمام امور خود را بدست شما نسپرديم ، و شما را در ابدان و اموال و اديان خود حاكم نكرديم كه بروش جبّاران و زورگويان در آنها عمل كنيد، (حال ديگر چاره اى نداريم ) جز اينكه صبر پيشه مى سازيم تا مدّت (حكومت شما) بسر آيد، و پايان كارتان فرا رسد، و دوران محنت تمام گردد، و هر گوينده اى از شما را روزى است كه وى را از آن گريزى نيست ، و او را كتابى (نامه عملى ) است كه ناچار آن را خواهد خواند، كتابى كه هيچ خرد و كلانى را فرو گذار نكرده و همه را بشمار آورده است (و بزودى آنان كه ستم كردند خواهند دانست كه بكدامين سرانجامى گرفتار آيند) شعراء: 227.
راوى گويد: سپس يكتن از مأ موران ويرا دستگير كرد، و اين آخرين ديدار ما از آن مرد بود و ديگر ندانستيم حالش چه شد.
7- علىّ بن محمّد هرمزانى از امام سجّاد از پدرش امام حسين عليهما السّلام روايت كند كه آن حضرت فرمود:
چون فاطمه دخت پيامبر (ص) بيمار شد به على (ع) وصيّت نمود كه امر او را كتمان ، و خبرش را پوشيده دارد، و كسى را از بيمارى حضرتش آگاه نسازد، و آن حضرت چنين كرد. و خود حضرت
او را پرستارى مى كرد و اسماء و بنت عميس - رحمها اللّه - پنهانى چنان كه فاطمه (ع) وصيت نموده بود- آن حضرت را كمك كار بود. پس چون هنگام وفات آن حضرت فرا رسيد به امير المؤمنين (ع) وصيّت كرد كه شخصا كار او را بدست گيرد، و او را شبانه بخاك سپارد، و قبرش را ناپيدا سازد (با زمين يكسان كند كه جايش معلوم نباشد). پس امير المؤمنين (ع) خود اين كار را بعهده گرفته و حضرت را بخاك سپرد، و محلّ قبر او را ناپيدا ساخت . چون دست مبارك از خاك قبر برفشاند اندوه و غم بر دلش هجوم آورد، پس سيلاب اشك بر گونه اش جارى ساخت ، و رو بجانب قبر رسول خدا (ص) گرداند و گفت :
(اى رسول خدا از من بر تو سلام باد، و سلام باد بر تو از جانب دخترت و حبيبه ات و نور ديده ات و زائرت و كسى كه در آرامگاه تو در ميان خاك خفته و آن كس كه خداوند زود رسيدن بتو را برايش برگزيده است . يا رسول اللّه صبرم در فراق دخت برگزيده ات كاسته شده ، و تاب و توانم در فراق سرور زنان به سستى گرائيده جز اينكه در تأ سى من به سنّت تو و در اندوهى كه با جدائى تو بر من فرود آمد جاى صبر و بردبارى (بر عزاى فاطمه ) باقى است ، همانا من تو را در لحد
آرامگاهت نهادم پس از آنكه جان مقدّست بر روى سينه ام جارى گشت (هنگام جاندادن سرت بسينه من چسبيده بود)، و ترا بادست خود بزير خاك پنهان نمودم ، و خودم شخصا امورت را بعهده گرفتم ، آرى در كتاب خدا آيه اى است كه سبب مى شود مصيبت ها را با آغوش باز بپذيريم : (ما همه از آن خدائيم و همه بسوى او باز خواهيم گشت ) بقرة : 156. راستى كه امانت پس گرفته شد، و گروگان دريافت گشت ، و زهرا خيلى سريع از دستم ربوده شد. اى رسول خدا اكنون ديگرى چقدر اين آسمان نيلگون و زمين تيره و در نظرم زشت جلوه مى كند! امّا اندوهم هميشگى گشته ، و شبم به بيدارى كشيده ، اندوه هرگز از دلم رخت نبندد تا آنگاه كه خداوند همان سرايى را كه تو در آن مقيم گشته اى برايم برگزيند. غصّه اى دارم . بس ‍ دلخراش ، و اندوهى دارم هيجان انگيز، چه زود ميان ما جدائى افتاد، من بخداوند شكوه مى برم .
و بزودى دختر تو از همدستى امّتت عليه من و غصب حقّ خودش بتو گزارش مى دهد، پس احوال را از او جويا شو، كه بسى غمهاى سوزانى كه در سينه داشت و راهى براى پخش آن نمى يافت ، و بزودى بازگو خواهد نمود، و البتّه خداوند داورى مى كند و او بهترين داوران است .
اى رسول خدا بر تو درودى مى فرستم ، درود وداع كننده اى كه نه خشمگين است و نه دلتنگ ، بنا بر اين اگر باز گردم از روى ملامت و دلتنگى
نيست ، و اگر بمانم از روى بدگمانى به وعده اى كه خداوند به صبر پيشگان داده نباشد، و البتّه كه صبر مباركتر و زيباتر است . و اگر بيم غلبه چيره شوندگان بر ما نبود (كه مرا سرزنش كنند يا قبر فاطمه را بشكافند) ماندن در نزد قبر تو را بر خود لازم مى نمودم ، و در كنار آن به اعتكاف بسر ميبردم ، و بر اين مصيبت بزرگ همچون مادرى فرزند از دست داده مى ناليدم . در برابر ديد خدا دخترت پنهانى بخاك سپرده گشته ، و حقّش ‍ بزور ستانده مى شود، و آشكارا از ارث خود محروم مى گردد، و حال آنكه هنوز از عهد تو ديرى نپائيده و ياد تو فراموش نگشته است .
پس اى رسول خدا بسوى خداوند شكوه مى برم . و بهترين صبر صبر بر ماتم تو است ، و صلوات و رحمت و بركات خداوند بر تو و بر او (فاطمه ) باد).
8- محمّد بن عطيّه گويد:
امام صادق (ع) فرمود: رسول خدا (ص) فرموده است : مرگ ، كفّاره گناهان مؤمنان است .
9- داود بن قاسم جعفرى - رحمه اللّه - گويد:
از حضرت علىّ بن موسى عليهما السّلام شنيدم كه مى فرمود: از جمله مطالبى كه امير المؤمنين (ع) به
كميل بن زياد فرموده اين است كه فرمود: كميل ! برادر (واقعى ) تو دين توست ، پس هر طور كه مى خواهى از دين خود احتياط و محافظت بعمل آورد.


مجلس سى و چهارم شنبه 26 شعبان 410:


1- احمد بن عبد العزيز از امام صادق (ع) روايت كند كه امير المؤمنين علىّ بن ابى طالب (ع) فرمود:
هيچ عملى همراه با تقوا اندك بشمار نيايد، و چگونه اندك شمرده شود چيزى كه مورد قبول (خداوند) واقع مى گردد؟!
2- سماعة بن مهران گويد:
امام صادق (ع) فرمود: از نشانه هاى يقين
آنست كه مردم را با بخشم آوردن خدا- عزّ و جلّ- خشنود نسازيد، و آنان را نسبت ب آنچه كه خداوند از فضل خودش (ب آنان داده و) بشما نداده است مورد ملامت قرار ندهيد، زيرا كه روزى را حرض آزمند پيش نكشد، و خوش نداشتن ناخواه رد نكند. و اگر هر كدام از شما از روزيش بگريزد چنان كه از مرگ مى گريزد هر آينه روزيش باو مى رسد همچنان كه مرگ گريبانگير او مى شود.
3- ابان بن عثمان گويد:
امام صادق (ع) فرمود: چون روز قيامت شود آواز دهنده اى از اندرون عرش ندا دهد: خليفه خداوند در زمينش كجاست ؟ پس داود پيامبر (ع) برخيزد، از جانب خدا- عزّ و جلّ- ندا دهد: منظور ما تو نيستى هر چند كه خليفه خداوند بوده اى . بار دوّم ندا رسد: خليفه خداوند در زمينش ‍ كجاست ؟ پس امير المؤ منين علىّ بن ابى طالب (ع) برمى خيزد، از جانب خدا- عزّ و جلّ- ندا مى رسد: اى آفريدگان ، اين علىّ بن ابى طالب خليفه خدا در زمين او، و حجّتش بر بندگان او است ، پس هر كه در دنيا بريسمان (ولايت ) او آويخته امروز نيز بريسمان او بياويزد تا از نور او روشنى گيرد، و بدنبال او به درجات بلند بهشتى راه يابد.
حضرت فرمود: پس مردمى چند كه در دنيا بريسمان (ولايت ) او آويخته بودند برخاسته و بدنبال آن حضرت ببهشت روند. سپس از جانب خداوند- جلّ جلاله - ندا رسد: هان ! هر كس در دنيا بدنبال پيشوائى راه افتاده (امروز نيز) بدنبال او بهر جا كه بخواهد و او را ببرد، راه بيفتد. اينجاست كه (پيشوايان از پيروان بيزارى جويند، و عذاب را ببينند و همه اسباب و وسائل از دسترسى آنان دور و بريده باشد، و پيروان گويند: اى كاش ما را بازگشتى بود (بدنيا) تا از آنان بيزارى مى جستيم همان گونه كه از ما بيزارى جستند، اين چنين خداوند اعمال - آنان را حسرت بر آنان بنماياند، و آنان از آتش دوزخ بيرون نخواهند شد).
4- يونس بن عبد الوارث از پدرش نقل كند كه گفت :
در آن ميان كه ابن عبّاس بر منبر بصره براى ما سخنرانى مى كرد ناگهان رو بمردم نمود و گفت : اى امّت سرگردان در دين خود، هان بخدا سوگند اگر جلو مى انداختيد آن كس را كه خدا پيش انداخته ، و عقب مى زديد آن كس ‍ را كه خدا عقب زده ، و وراثت و ولايت را در همان جا كه خداوند قرارش ‍ داده مى نهاديد هرگز سهمى از آنچه كه خداوند مقرّر و واجب نموده كم نمى آمد (و هر كس بحق خود مى رسيد)، و هيچ دوست خدائى فقير و تهيدست نمى گشت ، و دو تن در باره حكم خدا اختلاف نمى كردند؛ پس ‍ بچشيد و بال آنچه را كه با كارهاى خود در باره اش تفريط و تقصير نموديد، (و بزودى آنان كه ستم كردند خواهند دانست كه بكدامين سرانجامى دچار خواهند گشت ) .
5- حسن بن ظريف گويد:
از امام صادق (ع) شنيدم كه مى فرمود:
نديدم على (ع) قضاوتى نموده باشد جز اينكه اصل و ريشه اى براى آن در سنّت يافتم . و على (ع) مى فرمود: اگر دو مرد نزد من به مخاصمه حاضر شوند و ميان آنان داورى كنم ، سپس سالهاى زيادى بمانند و دو باره راجع به همان منازعه نزد من آيند همانا ميان آن دو يك نوع داورى مى كنم ، زيرا حكم و قضاوت هيچ گاه تبديل و تغيير نمى يابد.
6- سعيد بن يّسار گويد:
از امام صادق (ع) شنيدم كه مى فرمود: رسول خدا (ص) بهنگام مرگ جوانى بر بالين وى حاضر شد، باو فرمود: بگو:
لا اله الا اللّه ، پس چندين بار زبانش گرفت . حضرت به زنى كه بر بالين او نشسته بود فرمود: اين جوان مادر دارد؟ عرضكرد: آرى ، منم مادرش . فرمود: تو بر او خشمگين و ناراضى هستى ؟ عرضكرد: آرى ، شش سال است كه با او سخن نگفته ام . حضرت باو فرمود: از وى راضى شو، عرضكرد: خداوند از او راضى باشد برضايت شما اى رسول خدا.
پس رسول خدا (ص) ب آن جوان فرمود: بگو: لا اله الّا اللّه ، و او گفت .
پيامبر (ص) باو فرمود: چه مى بينى ؟ گفت : مردى سياه چهره ، زشت رو، با لباس چرك و بدبو، كه در اين لحظه نزديكم آمده و گلويم را گرفته مى فشارد. پيامبر (ص) باو فرمود: بگو:
يا من يقبل اليسير، و يعفو عن الكثير، اقبل منّى اليسير، و اعف عنّى الكثير، انّك أ نت الغفور الرّحيم (اى كسى كه عمل اندك را مى پذيرى ، و از گناهان فراوان در مى گذرى ، عملى اندك را از من بپذير، و از گناهان فراوان من بگذر، همانا كه تو بخشنده و مهربانى ).
پس جوان اين كلمات را گفت ، پيامبر (ص) باو فرمود: نگاه كن چه مى بينى ؟ گفت : مردى را مى بينم سپيد چهره ، زيبا رو، خوشبو، و خوش لباس كه نزديكم آمده ، و آن مرد سياه را مى بينم كه از من رو گرداند و دور شد. حضرت فرمود: دعا را تكرار كن . او تكرار كرد، فرمود: چه مى بينى ؟ گفت : ديگر آن مرد سياه را نمى بينم ، و اين مرد سپيد را مى بينم كه نزديكم آمده است . سپس بر همين حالت جان سپرد.
7- محمّد بن عمر بن على از پدرش از جدّش (امير المؤمنين ) عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود:
چون آيه إِذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ وَ الْفَتْحُ (آنگاه كه يارى خدا و فتح فرا رسد ...) بر پيامبر (ص) نازل شد بمن فرمود: اى على بتحقيق نصر خداوند و فتح فرا رسيده ، پس هر گاه كه ديدى مردم دسته دسته در دين خدا وارد مى شوند (و ب آئين خداوندى مى گرايند) پس بحمد پروردگارت تسبيح كن و از او آمرزش بخواه كه خداوند پذيرنده توبه است .
اى على ، خداوند جهاد را در فتنه اى كه پس از من رخ مى دهد بر مؤمنين واجب نموده چنان كه جهاد با مشركين را در ركاب من بر آنان واجب ساخته بود.
عرض كردم : اى رسول خدا، آن فتنه اى كه خداوند جهاد در باره آن را بر ما واجب نموده كدام است ؟ فرمود: فتنه گروهى كه شهادت به لا إِلهَ إِلَّا اللّهُ و اينكه من رسول خدا هستم مى دهند با اين حال مخالف سنّت من و طعنه زننده در دين من هستند. عرضكردم : اى رسول خدا پس بچه جهت با آنان بجنگيم و حال آنكه شهادت به لا إِلهَ إِلَّا اللّهُ و رسالت الهى شما مى دهند؟ فرمود: بجهت پديد آوردن مسائل بى سابقه و بدعتگزارى در دين ، و جداشدنشان از فرمان من ، و حلال شمردن آنان ريختن خون عترت مرا. عرضكردم : اى رسول خدا، شما مرا بشهادت مژده فرموده بودى ، از خدا بخواه كه براى من در اين باره شتاب ورزد. فرمود: آرى به تو مژده شهادت داده بودم ، پس چگونه خواهى بود آن زمان كه اين از اين رنگين شود؟- و با دست اشاره بسر و ريش من نمود- عرضكردم : اى رسول خدا، حال كه چنين مژده اى بمن داده اى ، ديگر جاى صبر نيست بلكه جاى مژدگانى و سپاس است . فرمود:
آرى ، پس خود را براى خصومت و درگيرى آماده ساز، كه تو با امّت من مخاصمه خواهى نمود. عرضكردم : اى رسول خدا راه پيروزى (بر آنان ) را بمن بنما، فرمود: چون گروهى را ديدى كه از هدايت بسوى گمراهى رو كرده اند پس با آنان بمخاصمه برخيز (كه پيروزى از آن توست )، زيرا كه هدايت از جانب خدا، و گمراهى از سوى شيطان است .
اى على ، همانا هدايت ، پيروى فرمان خداست نه پيروى از هواى نفس و دلخواه خود، و گويا با گروهى روبرو هستى كه قرآن را تأ ويل و توجيه نموده ، و به شبهات (و مسائل قابل توجيه و چند پهلو) چنگ زده ، و شراب را بنام آب انگور، و كمفروشى را با (اداى ) زكات ، و رشوه را بنام هديه و پيشكش ‍ حلال مى شمرند. و عرضكردم : اى رسول خدا بنا بر اين وقتى چنين كنند چگونه اند؟ آيا مرتدّ و برگشتگان از دين اند يا اهل فتنه و آزمايش ؟ فرمود: آنان اهل فتنه اند، متحيّر و سرگردان در آن گردش كنند تا عدل گريبانگيرشان شود. عرضكردم : اى رسول خدا، عدل از جانب ما يا از سوى غير ما؟ فرمود: بلكه از جانب ما، خداوند (دين را) بدست ما گشوده ، و بدست ما پايان بخشد، و بواسطه ما خداوند ميان دلها پس از شرك آورى مهر و دوستى انداخت ، و بواسطه ما نيز ميان دلها پس از فتنه مهر و دوستى اندازد، عرضكردم : سپاس خدا را بدان چه كه از فضل خويش بما ارزانى داشته است .
8- ابو الورد گويد:
از امام باقر (ع) شنيدم كه مى فرمود: چون روز قيامت شود خداوند تمام مردم از گذشتگان و آيندگان را عريان و پابرهنه در سرزمين واحدى گرد آورد، پس در راه محشر باز داشت مى شوند تا جايى كه عرق فراوانى بريزند و به نفس نفس افتند، و تا اندازه اى كه خدا بخواهد همين گونه مى مانند، و اين همان معناى گفتار خداى متعال است كه : (و نمى شنوى جز صدائى آهسته ) طه : 108.
سپس آواز دهنده اى از سوى عرش ندا دهد: پيامبر امّى كجاست ؟ مردم همه گويند: بگوش همه رساندى ، نامش را بگوى . پس ندا دهد: پيامبر رحمت محمّد بن عبد اللّه كجاست ؟ رسول خدا (ص) برخاسته و جلو مردم مى ايستد (يا پيش مى افتد و حركت مى كند) تا به حوضى كه طول آن بفاصله ميان ايله و صنعاء است مى رسد، بر سر آن حوض مى ايستد سپس ‍ صاحب (امام و پيشواى ) شما را صدا مى زند، پس آن حضرت در جلو مردم كنار پيامبر (ص) مى ايستد، سپس بمردم اجازه داده مى شود و همگى عبور مى كنند.
آن روز گروهى (بر آن حوض ) وارد مى شوند و گروهى از ورود جلوگيرى مى شوند، پس چون رسول خدا (ص) كسانى از دوستان ما اهل بيت را مشاهده مى كند كه بازداشته مى گردند، مى گريد و مى گويد: خداوندا شيعه على ، خداوندا شيعه على . خداوند فرشته اى را سوى آن حضرت فرستد و گويد: اى محمّد چرا مى گريى ؟ مى گويد: چگونه نگريم براى مردمى از شيعيان برادرم علىّ بن ابى طالب كه مى بينم بسوى دوزخيان برده شده ، و از در آمدن بكنار حوض من ممنوع ميگردند؟! پس خدا- عزّ و جلّ- فرمايد: اى محمّد، من آنان را بتو بخشيدم :
و بخاطر تو از گناهانشان در گذشتم ، و آنان را بتو و ب آن عدّه از فرزندانت كه دوست مى داشتند ملحق نمودم ، و در دسته و گروه تو قرارشان دادم ، و در حوض تو واردشان ساختم ، و شفاعت تو را در باره آنان پذيرفتم ، و تو را بدين كرامت گرامى داشتم .
آنگاه امام باقر (ع) فرمود: پس در آن روز چه بسيارند مردان و زنان گريانى كه چون اين را ببينند فرياد كنند: وا محمّدا. (اى محمّد بفريادرس ). پس در آن روز هيچ كس كه ما را دوست داشته و بما مهر مى ورزيده نماند جز اينكه در حزب ما و با ماست ، و در حوض ما وارد مى شود.
9- جميل بن درّاج گويد:
امام صادق (ع) فرمود: بهترين شما سخاوتمندان شما هستند، و بدترين شما بخيلان شمايند. و از جمله كارهاى خوب و پسنديده نيكى به برادران ، و كوشش در رفع نياز آنانست ، و در اين كار بخاك ماليدن بينى شيطان ، و دورى از آتش دوزخ ، و داخل شدن در بهشت است .
جميل ! اين حديث را به ياران حسابى و برگزيده ات بازگو كن ، عرضكردم ياران حسابى من كيانند؟ فرمود: آنان كه بهنگام تنگدستى و توانگرى به برادران نيكى كنند. سپس فرمود: آگاه باش كه اين كار بر ثروتمند آسان است ، و همانا خداوند آدم تنگدست را مدح و ستايش نموده آنجا كه فرموده : (و ديگران را بر خود مقدّم مى دارند هر چند كه خود بشدّت نيازمنداند، و هر كس بخل و تنگ نظرى نفس از وى باز داشته شده باشد پس چنين كسانى رستگارانند).

/ 16