ترجمه امالى شيخ مفيد نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه امالى شيخ مفيد - نسخه متنی

محمد بن محمد مفيد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مجلس چهل و يكم شنبه ده شب از ماه رمضان سال 411 باقيمانده:


1- ابو طفيل عامر بن واثله كنانى - رحمه اللّه - گويد:
از امير المؤمنين (ع) شنيدم كه مى فرمود. بيمناكترين چيزى كه از آن بر شما مى ترسم آرزوى دراز پيروى از خواسته دل است ، امّا آرزوى دراز آخرت را بفراموشى مى سپارد، و پيروى از خواسته دل آدمى را از راه حق باز مى دارد. آگاه باشيد كه دنيا پشت كرده و ميرود، و آخرت رو كرده و مى آيد. و هر يك را فرزندانى خواهد بود، پس از فرزندان آخرت باشيد و از فرزندان دنيا نباشيد، كه امروز روز عمل است و حساب نيست ، و فردا روز حساب است و عمل نيست .
2- جابر جعفى از امام باقر (ع) از جابر بن عبد اللّه انصارى روايت كند كه گفت :
رسول خدا (ص) فرمود: جبرئيل (ع) بر من نازل شد و گفت : خداوند تو را امر مى كند كه در ميان يارانت به خطابه برخيزى و فضيلت و برترى علىّ بن ابى طالب (ع) را بيان كنى تا حاضران اين مطلب را از توبه آيندگان برسانند، و به تمام فرشتگان دستور داده كه به سخنان تو گوش فرا دهند، و اى محمّد خداوند به تو وحى مى فرستد كه هر كس در امر او با تو مخالفت كند در آتش ‍ دوزخ خواهد بود، و هر كس از تو فرمان برد بهشت از آن اوست . پس پيامبر (ص) بجارچى دستور داد تا صدا زد: همگى جمع شويد، پس مردم گرد آمدند، و حضرت بيرون شد تا بر منبر برآمد، و نخستين كلامش اين بود:
اعوذ باللّه من الشيّطان الرّجيم ، بسم اللّه الرّحمن الرّحيم . سپس ‍ فرمود:
(اى مردم ، من مژده دهنده ، و بيم رساننده ، و پيامبر امّى هستم ، من از جانب خداوند- جلّ اسمه - رساننده پيامى هستم در باره مردى كه گوشت او از گوشت من ، و خون او از خون من است ، و او گنجينه علم من است ، و همو كسى است كه خداوند او را از ميان اين امّت انتخاب كرده ، و برگزيده ، و هدايت نموده ، و دوستش داشته است . و من و او را (از يك سرشت ) آفريده ، و مرا به رسالت ، و او را به تبليغ از جانب من برترى داده است ، و مرا شهر علم و او را دروازه آن قرار داده است ، و مرا گنجور علم و كسى كه احكام از وى دريافت مى شود قرار داده ، و او را مخصوص به مقام وصايت گردانيده ، و امر او را آشكار ساخته ، و از دشمنى با او بيم داده ، و هر كس را كه دوست او باشد بخود نزديك ساخته ، و شيعيان او را آمرزيده ، و تمامى مردم را به فرمانبرى او فرمان داده است .
و خدا- عزّ و جلّ- مى فرمايد: هر كس او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته ، و هر كس او را دوست بدارد مرا دوست داشته ، و هر كس او را دشنام دهد مرا دشنام داده ، و هر كس با او مخالفت ورزد با من مخالفت ورزيده ، و هر كس او را نافرمانى كند مرا نافرمانى نموده ، و هر كس او را بيازارد مرا آزرده ، و هر كس بدون كينه ورزد بمن كينه ورزيده ، و هر كس وى را دوست بدارد مرا دوست داشته ، و هر كس قصد آزارش كند مرا قصد كرده ، و هر كس با او نيرنگ بازد با من نيرنگ باخته ، و هر كس او را يارى رساند مرا يارى رسانده است .
اى مردم ، نسبت ب آنچه كه خداوند شما را دستور فرموده گوش فرا دهيد، و از وى اطاعت كنيد، كه من شما را بيم مى دهم از عذاب خدا (در آن روزى كه هر نفسى هر كار خوب يا بدى كرده حاضر مى بيند، و دوست مى دارد كه كاش بين او و آن اعمال فاصله بسيار دورى بود، و خداوند شما را نسبت به خود هشدار ميدهد). سپس دست امير المؤمنين (ع) را گرفت و فرمود: اى گروه مردم ، اين شخص صاحب اختيار مؤمنان ، و حجّت خدا و بر تمام آفريدگان ، و جهادكننده با كافران است ، خداوندا! من (پيام تو را) رساندم ، و اينان بندگان تواند، و تو بر اصلاح آنان توانائى ، پس برحمت خود ايشان را به صلاح آراى مهربانترين مهربانان . از خدا متعال براى خودم و شما آمرزش ‍ مى طلبم ).
سپس از منبر فرود آمد. جبرئيل (ع) آمد و گفت : اى محمّد، خدا- عزّ و جلّ- بتو سلام مى رساند و مى فرمايد: خداوند از اين تبليغ تو پاداش خيرت دهد، راستى كه پيامهاى پروردگارت را رساندى ، و براى امّت خود خيرخواهى نمودى ، و مؤمنان را خرسند ساخته ، و بينى كافران را بخاك ماليدى ؛ اى محمّد همانا پسر عموى تو مورد آزمايش قرار مى گيرد و ديگران نيز بواسطه او آزمايش مى شوند؛ اى محمّد، در تمام لحظات عمر خود بگو: (سپاس از آن پروردگار عالميان است ، و آنان كه ستم كرده اند بزودى خواهند دانست كه بكدامين
سرانجامى دچار خواهند شد). (شعراء: 227)
3- محمّد بن بشر گويد:
چون ابن زبير، ابن عبّاس - رحمه اللّه - را به طائف تبعيد نمود، محمّد ابن حنفيّه - رحمه اللّه - براى ابن عبّاس نامه اى بدين مضمون نگاشت : (امّا بعد، خبر يافته ام كه ابن الكاهليّه تو را به طائف تبعيد كرده ، خداوند- جلّ و عزّ اسمه - بدين سبب نام تو را بلند كند، و پاداش تو را افزون گرداند، و گناهى را بدين سبب از تو محو سازد. پسر عمو! راستى كه بندگان شايسته گرفتار و آزمايش شوند، و همانا كرامت و بزرگوارى به پيشگاه نيكان اهداء گردد. و اگر چنانچه پاداش تو تنها در امور محبوب تو باشد آنگاه پاداشت اندك خواهد بود، خدا- جلّ و عزّ- مى فرمايد: (چه بسا چيزى را خوش ‍ نداريد و حال آنكه خير شما در آن است ) (و اين (تبعيد) چيزى است كه من شك ندارم كه خير تو در پيشگاه خالق توست ؛ خداوند صبر تو را بر گرفتارى و سپاس تو را در نعمت ها بزرگ و افزون نمايد كه او بر هر چيزى تواناست ).
چون نامه بابن عبّاس رسيد در پاسخ نوشت : (امّا بعد، نامه ات بدستم رسيد، كه در آن مرا در برابر اين تبعيد دعوت به صبر نموده ، و از پروردگارت - جلّ اسمه - مسأ لت نموده اى كه بدان سبب نام مرا بلند گرداند، و خداى متعال بر چندين برابر ساختن پاداش ، و رساندن فضل و بخشش ، و افزونى دادن بسبب احسانى كه مى كند قادر و تواناست . چه خوب بود چنين كارى را كه ابن زبير در باره ام مرتكب شد دشمن ترين مخلوقات خدا با من مى كرد، و من آن را بحساب حسنات خود مى گذاشتم و باين اميد بودم كه بدان سبب به خشنودى پروردگارم نائل آيم .
برادرم ! راستى كه دينا پشت كرده ، و آخرت نزديك شده و سايه افكنده است ، پس بكار نيك بپرداز، خداوند ما و تو را از جمله كسانى قرار دهد كه در پنهان از او مى ترسند، و براى خرسندى او در پنهان و آشكار كار مى كنند كه او بر هر چيزى تواناست ).
4- هشام بن حسّان گويد:
پس از آنكه با امام حسن مجتبى (ع) براى حكومت بيعت شد از آن حضرت شنيدم كه براى مردم سخنرانى كرد و فرمود: ما حزب پيروز خداوند، و خاندان نزديك پيامبر خدا، و خانواده پاك و پاكيزه او، و
يكى از دو چيز گرانبهائى هستيم كه رسول خدا (ص) پس از خود در ميان امّتش بجاى گذارد، و ما جفت و همدوش كتاب خدائيم كه تفصيل هر چيز در آن هست ، و هيچ گونه باطلى از پس و پيش در آن راه ندارد، پس اعتماد و اطمينان در تفسير آن بر ماست ، و ما در تأ ويل آن راه گمان نپوئيم بلكه حقائق آن را بيقين مى دانيم ، پس از ما اطاعت كنيد كه اطاعت ما واجب شمرده شده ، چرا كه به طاعت خدا- عزّ و جلّ- و رسولش مقرون گشته است ، خدا- عزّ و جلّ- مى فرموده : (اى كسانى كه ايمان آورده ايد از خدا و رسول او و صاحبان امر اطاعت كنيد، پس اگر در مورد چيزى نزاع پيدا كرديد آن را بحكم خدا و رسول باز گردانيد) ، (و فرمود) (و اگر آن را بنزد رسول يا صاحبان امر باز مى گرداندند هر آينه كسانى از صاحبان امر كه حكم آن را استنباط مى كردند بحقيقت آن پى مى بردند). و شما را از گوش فرا دادن به آواز شيطان بر حذر مى دارم كه او دشمن آشكار شماست ، و در نتيجه مانند آن دوستان او مى شويد كه ب آنان گويد: (امروز احدى از مردم بر شما پيروز نمى شود و من خودم پناه شمايم ، و چون دو گروه پيكار جو (صف مسلمين و كفّار) بهم برخوردند پا بفرار گذاشت و به پشت خود گريخت و گفت : من از شما بيزارم ، من چيزى را مى بينم كه شما نمى بينيد) ، و در آنگاه هدف نيزه ها، و طعمه شمشيرها، و درهم شكسته گرزها، و هدف تيرها واقع مى شويد، سپس (در آن روز هيچ كسى را كه قبلا ايمان نياورده و كار خوبى نكرده ايمانش سودى نبخشد) انعام : 158.
5- ابو الحسن عبدى گويد:
امام صادق (ع) فرمود: هيچ بنده اى براى رضاى خدا جلودار خود (از لذّات و شهوات ناروا) نشود جز اينكه خداوند او را ببهشت در آورد.


مجلس چهل و دوّم شنبه 27 رمضان المبارك 411:


1- اسماعيل بن مسلم سكونى از امام صادق از پدرش از جدّش عليهم السّلام روايت كرده كه فرمود:
از رسول خدا (ص) شنيدم كه مى فرمود: به واجبات خدا عمل كن تا از پرهيزكارترين مردم باشى ، و به قسمت خدا راضى باش تا از داراترين مردم باشى ، و از حرامهاى خدا دست بازدار تا پاكدامن ترين مردم باشى ، و با هر كس كه با تو مجاورت كند خوب مجاورت نما تا مؤمن ، و با آن كس كه با تو همنشينى كند نيكو همنشينى كن تا مسلمان باشى .
2- مادر فضل بن عبّاس گويد:
پس از آنكه بيمارى رسول خدا (ص) كه به آن بيمارى از دنيا رفت سنگين شد حضرت كمى بهوش آمد و مادر اطراف حضرت نشسته و گريه مى كرديم ، فرمود: چرا گريه مى كنيد؟ عرضكرديم : يا رسول اللّه گريه ما از براى چند چيز است ، براى جدائى شما از ما، و بريده شدن اخبار آسمانى از ما، و براى امّت پس از شما. فرمود: آگاه باشيد كه شما پس از من مقهور و مستضعف خواهيد بود.
3- اصبغ بن نباته عبدى گويد:
چون ابن ملجم بر امير المؤمنين على بن ابى طالب (ع) ضربت زد ما چند نفر از ياران ، من و حارث (بن عبد اللّه اعور) و سويد بن غفله و گروهى ديگر صبح زود بديدن آن حضرت رفتيم ، بر در خانه نشستيم و صداى گريه از خانه شنيديم و ما نيز گريستيم ، امام حسن مجتبى (ع) از خانه بيرون آمد و فرمود: امير المؤمنين (ع) مى فرمايد: به خانه هاى خود برويد.
بجز من همه رفتند، و صداى گريه و ناله از منزل آن حضرت بلند شد و من نيز گريه كردم ، امام حسن (ع) بيرون آمد و فرمود: مگر نگفتم برويد؟ عرضكردم : نه ، بخدا سوگند اى پسر رسول خدا نفسم با من يارى نمى كند و پاهايم بار تنم را نمى كشد كه بروم جز اينكه امير المؤمنين صلوات اللّه عليه را ببينم . حضرت اندكى درنگ كرد و درون خانه رفت ، چيزى نگذشت كه بيرون آمد و بمن فرمود: داخل شو، پس بر امير المؤمنين (ع) وارد شدم ديدم حضرت تكيه داده و دستمالى زرد بسر مبارك بسته ، و از كثرت خونريزى رنگ چهره مباركش بقدرى زرد شده بود كه نمى دانم صورت مباركش زردتر بود يا دستمالى كه بسر بسته بود، خود را بروى حضرت انداختم و او را بوسيدم و گريستم . بمن فرمود: اصبغ ! گريه مكن ، بخدا سوگند به بهشت مى روم ، عرضكردم : فدايت شوم بخدا سوگند مى دانم كه شما به بهشت مى رويد و همانا گريه من بخاطر آن است كه شما را از دست مى دهم اى امير المؤمنين . فدايت شوم يكى از احاديثى را كه از رسول خدا (ص) شنيده اى برايم بازگو كه من فكر كنم از اين روز به بعد ديگر نتوانم از شما حديثى بشنوم . فرمود: آرى اى اصبغ ، روزى رسول خدا (ص) مرا فرا خواند و فرمود: اى على برو بمسجد من ، سپس بر منبر بالا مى روى و مردم را سوى خود فرا مى خوانى ، پس حمد و ثناى خدا- عزّ و جلّ- بجاى مى آورى و درود فراوان بر من مى فرستى آنگاه مى گوئى : اى مردم ، من فرستاده رسول خدا بسوى شما هستم ، و ايشان بشما مى فرمايد: (آگاه باشيد، لعنت خدا و لعنت فرشتگان مقرّب و پيامبران مرسل خداوند و لعنت من بر هر كس كه خود را به غير پدر خودش منتسب كند، يا خود را از آن غير صاحبان خود بداند، يا مزد كارگرى را كم گذارد و باو ستم روا دارد).
من بمسجد آن حضرت رفتم ، حمد و ثناى الهى بجاى آوردم و درود فراوانى بر رسول خدا (ص) فرستادم ، سپس گفتم : (اى مردم من فرستاده رسول خدا (ص) بسوى شما هستم ، و ايشان بشما مى فرمايد: آگاه باشيد لعنت خدا و لعنت فرشتگان مقرّب و پيامبران مرسل خدا و لعنت من بر هر كس كه خود را به غير پدر خودش منتسب كند، يا خود را از آن غير صاحبان خود بداند، يا مزد مزدبرى را كم گذارد.) پس هيچ يك از مردم سخنى نگفت جز عمر بن خطّاب كه گفت : اى ابا الحسن پيام را رساندى ولى سخنى سربسته و بدون شرح و تفسير آوردى ، گفتم :
برسول خدا (ص) مى گويم . پس خدمت پيامبر (ص) بازگشتم و داستان را ب آن حضرت گزارش دادم . فرمود: بمسجدم باز گرد، و بر منبر رو و حمد و ثناى الهى بجاى آر و بر من درود فرست ، سپس بگو: اى مردم ما چيزى براى شما نياوريم جز اينكه تأ ويل و تفسير آن را بنزد خود داريم . آگاه باشيد، منم پدر شما، آگاه باشيد منم مولا و صاحب اختيار شما، آگاه باشيد منم اجير و مزدبر شما.
4- ابو حمزه ثمالى گويد:
امام باقر (ع) فرمود: اسلام بر پنج پايه نهاده شده : بر پا داشتن نماز، و پرداخت زكات ، و روزه ماه رمضان ، و حجّ خانه خدا، و ولايت (اعتقاد به امامت و حكومت ) ما اهل بيت .
5- بهمين سند از آن حضرت روايت شده كه فرمود:
رسول خدا (ص) فرموده : روز قيامت بنده قدم از قدم در حضور خدا- عزّ و جلّ- بر نمى دارد تا اينكه خداوند از چهار چيز از وى پرسش نمايد: از عمرت كه در چه چيز گذراندى ، و از مالت كه از كجا بدست آوردى ، و در چه راهى خرج نمودى ، و از دوستى ما اهل بيت . مردى از ميان قوم گفت : اى رسول خدا نشانه دوستى شما چيست ؟ فرمود: دوستى اين شخص ، و دست مبارك بر سر على بن ابى طالب (ع) نهاد.
6- عياض بن عياض از پدرش روايت كند كه گفت على بن ابى طالب (ع) بر گروهى كه سلمان - رحمه اللّه - در ميان آنان بود گذر نمود، سلمان ب آنان گفت :
برخيزيد و دامن اين شخص را بگيريد، كه بخدا سوگند كسى غير او نمى تواند شما را از راز پيامبرتان آگاه سازد.
7- سالم بن ابى حفصه گويد:
چون ابو جعفر محمّد بن على (امام باقر (ع) وفات يافت بيارانم گفتم : منتظر باشيد تا من بر ابى عبد اللّه جعفر بن محمد (امام صادق ) عليه السّلام وارد شوم و باو تسليت گويم . پس بر آن حضرت وارد شدم و تسليت عرض ‍ نمودم ، سپس گفتم : إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ (ما همه از خدائيم و همه بسوى او بازمى گرديم )، بخدا سوگند رفت آن كس كه (بدون واسطه ) مى گفت : قال رسول اللّه (رسول خدا فرمود) و از واسطه ميان او و رسول خدا (ص) سؤ ال نمى شد. نه ، بخدا سوگند ديگر كسى بمانند او ديده نخواهد شد!.
ابو عبد اللّه لحظه اى سكوت كرد، سپس فرمود: خدا- عزّ و جلّ- فرموده : از ميان بندگان من كسى پيدا مى شود كه نصف خرمائى صدقه مى دهد و من آن را براى او ميپرورم و بزرگ مى كنم چنان كه يكى از شما حيوان چهار پاى خود را ميپرورد و بزرگ مى كند- تا اينكه آن را مثل كوه احد برايش قرار مى دهم . من بسوى يارانم بيرون آمدم و گفتم : شگفت انگيزتر از اين چيزى نديدم ! ما سخن ابو جعفر (ع) را كه بدون واسطه مى فرمود: قال رسول اللّه ، بزرگ مى شمرديم ، ولى ابو عبد اللّه (ع) بدون واسطه فرمود: قال اللّه عزّ و جلّ.
8- مفضّل بن عمر جعفى گويد:
از امام صادق (ع) شنيدم كه مى فرمود:
ايمان بنده كامل نمى شود تا اينكه چهار خصلت در او باشد: خوش خو، و سخاوتمند باشد، زيادى سخنش را نگهدارد، و زيادى مالش را خروج نمايد. سپاس از آن پروردگار عالميان است ، و درود و سلام شايسته خداوند بر محمّد پيامبر و آل پاك او باد.
[امالى (شيخ ) در مجالس اين ماه بپايان رسيد، و اين ماه رمضان سال 411 هجرى است . خداوند ما را كافى است و او خوب وكيلى است . ]
سپاس خدا را كه ما را به ترجمه اين كتاب شريف (امالى شيخ مفيد) موفّق داشت ، از پيشگاه مقدس او آرزومنديم كه در راه اطاعت و رضاى خويش ‍ نيز توفيقمان بخشد، و در راه خدمت به راه راست دين با نشر نوشتار بزرگان علم و استوانه هاى مذهب و علماى راستين ياريمان دهد، و از هر خطا و لغزش و مسامحه و اهمالى نگاهمان دارد كه براستى او است توفيق دهنده و هموار است شكر و سپاس .
تهران - حسين استاد ولى 15 شعبان المعظم 1404 - 28 ارديبهشت ماه 1363

/ 16