دفتر چهارم از كتاب مثنوى
آشفتن آن غلام از نارسيدن جواب رقعه از قبل پادشاه
اين بيابان خود ندارد پا و سر كاى عجب چونم نداد آن شه جواب رقعه پنهان كرد و ننمود آن به شاه رقعه ى ديگر نويسم ز آزمون بر امير و مطبخى و نامه بر هيچ گرد خود نمي گردد كه من هيچ گرد خود نمي گردد كه من بي جواب نامه خستست آن پسر با خيانت كرد رقعه بر ز تاب كو منافق بود و آبى زير كاه ديگرى جويم رسول ذو فنون عيب بنهاده ز جهل آن بي خبر كژروى كردم چو اندر دين شمن كژروى كردم چو اندر دين شمن