دفتر چهارم از كتاب مثنوى
كژ وزيدن باد بر سليمان عليه السلام به سبب زلت او
آن عدو در خانه ى آن كور دل تو هم از بيرون بدى با ديگران خود عدوت اوست قندش مي دهى هم چو فرعونى تو كور و كوردل چند فرعونا كشى بي جرم را عقل او بر عقل شاهان مي فزود مهر حق بر چشم و بر گوش خرد حكم حق بر لوح مي آيد پديد حكم حق بر لوح مي آيد پديد او شده اطفال را گردن گسل واندرون خوش گشته با نفس گران وز برون تهمت به هر كس مي نهى با عدو خوش بي گناهان را مذل مي نوازى مر تن پر غرم را حكم حق بي عقل و كورش كرده بود گر فلاطونست حيوانش كند آنچنان كه حكم غيب بايزيد آنچنان كه حكم غيب بايزيد