قصه ى آن آبگير و صيادان و آن سه ماهى يكى عاقل و يكى نيم عاقل وان دگر مغرور و ابله مغفل لاشى و عاقبت هر سه - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر چهارم از كتاب مثنوى

قصه ى آن آبگير و صيادان و آن سه ماهى يكى عاقل و يكى نيم عاقل وان دگر مغرور و ابله مغفل لاشى و عاقبت هر سه





  • قصه ى آن آبگيرست اى عنود
    در كليله خوانده باشى ليك آن
    چند صيادى سوى آن آبگير
    پس شتابيدند تا دام آورند
    آنك عاقل بود عزم راه كرد
    گفت با اينها ندارم مشورت
    مهر زاد و بوم بر جانشان تند
    مشورت را زنده اى بايد نكو
    اى مسافر با مسافر راى زن
    از دم حب الوطن بگذر مه ايست
    گر وطن خواهى گذر آن سوى شط
    گر وطن خواهى گذر آن سوى شط




  • كه درو سه ماهى اشگرف بود
    قشر قصه باشد و اين مغز جان
    برگذشتند و بديدند آن ضمير
    ماهيان واقف شدند و هوشمند
    عزم راه مشكل ناخواه كرد
    كه يقين سستم كنند از مقدرت
    كاهلى و جهلشان بر من زند
    كه ترا زنده كند وان زنده كو
    زانك پايت لنگ دارد راى زن
    كه وطن آن سوست جان اين سوى نيست
    اين حديث راست را كم خوان غلط
    اين حديث راست را كم خوان غلط



/ 1765