دفتر چهارم از كتاب مثنوى
سر خواندن وضو كننده اوراد وضو را
در وضو هر عضو را وردى جدا چونك استنشاق بينى مي كنى تا ترا آن بو كشد سوى جنان چونك استنجا كنى ورد و سخن دست من اينجا رسيد اين را بشست اى ز تو كس گشته جان ناكسان حد من اين بود كردم من ليم از حدث شستم خدايا پوست را از حدث شستم خدايا پوست را آمدست اندر خبر بهر دعا بوى جنت خواه از رب غنى بوى گل باشد دليل گلبنان اين بود يا رب تو زينم پاك كن دستم اندر شستن جانست سست دست فضل تست در جانها رسان زان سوى حد را نقى كن اى كريم از حوادث تو بشو اين دوست را از حوادث تو بشو اين دوست را