شخصى به وقت استنجا مي گفت اللهم ارحنى رائحة الجنه به جاى آنك اللهم اجعلنى من التوابين واجعلنى من المتطهرين كى ورد استنجاست و ورد استنجا را به وقت استنشاق مي گفت عزيزى بشنيد و اين را طاقت نداشت - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر چهارم از كتاب مثنوى

شخصى به وقت استنجا مي گفت اللهم ارحنى رائحة الجنه به جاى آنك اللهم اجعلنى من التوابين واجعلنى من المتطهرين كى ورد استنجاست و ورد استنجا را به وقت استنشاق مي گفت عزيزى بشنيد و اين را طاقت نداشت





  • پس چو صيادان بياوردند دام
    گفت اه من فوت كردم فرصه را
    ناگهان رفت او وليكن چونك رفت
    بر گذشته حسرت آوردن خطاست
    بر گذشته حسرت آوردن خطاست




  • نيم عاقل را از آن شد تلخ كام
    چون نگشتم همره آن رهنما
    مي ببايستم شدن در پى بتفت
    باز نايد رفته ياد آن هباست
    باز نايد رفته ياد آن هباست



/ 1765