در بيان آنك وهم قلب عقلست و ستيزه ى اوست بدو ماند و او نيست و قصه ى مجاوبات موسى عليه السلام كى صاحب عقل بود با فرعون كى صاحب وهم بود - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر چهارم از كتاب مثنوى

در بيان آنك وهم قلب عقلست و ستيزه ى اوست بدو ماند و او نيست و قصه ى مجاوبات موسى عليه السلام كى صاحب عقل بود با فرعون كى صاحب وهم بود





  • عقل ضد شهوتست اى پهلوان
    وهم خوانش آنك شهوت را گداست
    بي محك پيدا نگردد وهم و عقل
    اين محك قرآن و حال انبيا
    تا ببينى خويش را ز آسيب من
    عقل را گر اره اى سازد دو نيم
    وهم مر فرعون عالم سوز را
    رفت موسى بر طريق نيستى
    گفت من عقلم رسول ذوالجلال
    گفت نى خامش رها كن هاى هو
    گفت كه نسبت مر از خاكدانش
    بنده زاده ى آن خداوند وحيد
    نسبت اصلم ز خاك و آب و گل
    مرجع اين جسم خاكم هم به خاك
    اصل ما و اصل جمله سركشان
    كه مدد از خاك مي گيرد تنت
    چون رود جان مي شود او باز خاك
    هم تو و هم ما و هم اشباه تو
    گفت غير اين نسب ناميت هست
    بنده ى فرعون و بنده ى بندگانش
    بنده ى فرعون و بنده ى بندگانش




  • آنك شهوت مي تند عقلش مخوان
    وهم قلب نقد زر عقلهاست
    هر دو را سوى محك كن زود نقل
    چون منحك مر قلب را گويد بيا
    كه نه اى اهل فراز و شيب من
    هم چو زر باشد در آتش او بسيم
    عقل مر موسى به جان افروز را
    گفت فرعونش بگو تو كيستى
    حجةالله ام امانم از ضلال
    نسبت و نام قديمت را بگو
    نام اصلم كمترين بندگانش
    زاده از پشت جوارى و عبيد
    آب و گل را داد يزدان جان و دل
    مرجع تو هم به خاك اى سهمناك
    هست از خاكى و آن را صد نشان
    از غذايى خاك پيچد گردنت
    اندر آن گور مخوف سهمناك
    خاك گردند و نماند جاه تو
    مر ترا آن نام خود اوليترست
    كه ازو پرورد اول جسم و جانش
    كه ازو پرورد اول جسم و جانش



/ 1765