دفتر چهارم از كتاب مثنوى
قصه ى آن زن كى طفل او بر سر ناودان غيژيد و خطر افتادن بود و از على كرم الله وجهه چاره جست
ور بهر و مايلى انگيخته هر دو در جنگند هان و هان بكوش در جهان جنگ شادى اين بسست آن ستيزه رو بسختى عاقبت وعده هاى آن كليم الله را وعده هاى آن كليم الله را نفس و عقلى هر دوان آميخته تا شود غالب معانى بر نقوش كه ببينى بر عدو هر دم شكست گفت با هامان براى مشورت گفت و محرم ساخت آن گمراه را گفت و محرم ساخت آن گمراه را