دفتر چهارم از كتاب مثنوى
تفسير اين آيت كى و ما خلقنا السموات والارض و ما بينهما الا بالحق نيافريدمشان بهر همين كى شما مي بينيد بلك بهر معنى و حكمت باقيه كى شما نمي بينيد آن را
هيچ نقاشى نگارد زين نقش بلك بهر ميهمانان و كهان شادى بچگان و ياد دوستان هيچ كوزه گر كند كوزه شتاب هيچ كاسه گر كند كاسه تمام هيچ خطاطى نويسد خط به فن نقش ظاهر بهر نقش غايبست تا سوم چارم دهم بر مي شمر هم چو بازيهاى شطرنج اى پسر اين نهادند بهر آن لعب نهان هم چنين ديده جهات اندر جهات اول از بهر دوم باشد چنان و آن دوم بهر سوم مي دان تمام شهوت خوردن ز بهر آن منى كندبينش مي نبيند غير اين نبت را چه خوانده چه ناخوانده گر سرش جنبد پير باد رو آن سرش گويد سمعنا اى صبا چون ندارد سير مي راند چون عام بر توكل تا چه آيد در نبرد بر توكل تا چه آيد در نبرد بى اميد نفع بهر عين نقش كه به فرجه وارهند از اندهان دوستان رفته را از نقش آن بهر عين كوزه نه بر بوى آب بهر عين كاسه نه بهر طعام بهر عين خط نه بهر خواندن وان براى غايب ديگر ببست اين فوايد را به مقدار نظر فايده ى هر لعب در تالى نگر وان براى آن و آن بهر فلان در پى هم تا رسى در برد و مات كه شدن بر پايه هاى نردبان تا رسى تو پايه پايه تا به بام آن منى از بهر نسل و روشنى عقل او بي سير چون نبت زمين هست پاى او به گل در مانده تو به سر جنبانيش غره مشو پاى او گويد عصينا خلنا بر توكل مي نهد چون كور گام چون توكل كردن اصحاب نرد چون توكل كردن اصحاب نرد