بيان آنك روح حيوانى و عقل جز وى و وهم و خيال بر مثال دوغند و روح كى باقيست درين دوغ هم چون روغن پنهانست - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر چهارم از كتاب مثنوى

بيان آنك روح حيوانى و عقل جز وى و وهم و خيال بر مثال دوغند و روح كى باقيست درين دوغ هم چون روغن پنهانست





  • جوهر صدقت خفى شد در دروغ
    آن دروغت اين تن فانى بود
    سالها اين دوغ تن پيدا و فاش
    تا فرستد حق رسولى بنده اى
    تا بجنباند به هنجار و به فن
    يا كلام بنده اى كان جزو اوست
    اذن ممن وحى ما را واعيست
    هم چنانك گوش طفل از گفت مام
    ور نباشد طفل را گوش رشد
    دايما هر كر اصلى گنگ بود
    دانك گوش كر و گنگ از آفتيست
    آنك بي تعليم بد ناطق خداست
    يا چو آدم كرده تلقينش خدا
    يا مسيحى كه به تعليم ودود
    از براى دفع تهمت در ولاد
    جنبشى بايست اندر اجتهاد
    روغن اندر دوغ باشد چون عدم
    آنك هستت مي نمايد هست پوست
    دوغ روغن ناگرفتست و كهن
    هين بگردانش به دانش دست دست
    هين بگردانش به دانش دست دست




  • هم چو طعم روغن اندر طعم دوغ
    راستت آن جان ربانى بود
    روغن جان اندرو فانى و لاش
    دوغ را در خمره جنباننده اى
    تا بدانم من كه پنهان بود من
    در رود در گوش او كو وحى جوست
    آنچنان گوشى قرين داعيست
    پر شود ناطق شود او دركلام
    گفت مادر نشنود گنگى شود
    ناطق آنكس شد كه از مادر شنود
    كه پذيراى دم و تعليم نيست
    كه صفات او ز علتها جداست
    بي حجاب مادر و دايه و ازا
    در ولادت ناطق آمد در وجود
    كه نزادست از زنا و از فساد
    تا كه دوغ آن روغن از دل باز داد
    دوغ در هستى برآورده علم
    وآنك فانى مي نمايد اصل اوست
    تا بنگزينى بنه خرجش مكن
    تا نمايد آنچ پنهان كرده است
    تا نمايد آنچ پنهان كرده است



/ 1765