لطفا منتظر باشید ...
دفتر چهارم از كتاب مثنوى
مثال ديگر هم درين معني
ذكر هندستان كند پيل از طلب اذكروا الله كار هر اوباش نيست ليك تو آيس مشو هم پيل باش كيمياسازان گردون را ببين نقش بندانند در جو فلك گر نبينى خلق مشكين جيب را هر دم آسيبست بر ادراك تو زين بد ابراهيم ادهم ديده خواب لاجرم زنجيرها را بر دريد آن نشان ديد هندستان بود مي فشاند خاك بر تدبيرها آنچنان كه گفت پيغامبر ز نور كه تجافى آرد از دار الغرور بهر شرح اين حديث مصطفى بهر شرح اين حديث مصطفى پس مصور گردد آن ذكرش به شب ارجعى بر پاى هر قلاش نيست ور نه پيلى در پى تبديل باش بشنو از ميناگران هر دم طنين كارسازانند بهر لى و لك بنگر اى شب كور اين آسيب را نبت نو نو رسته بين از خاك تو بسط هندستان دل را بي حجاب مملكت بر هم زد و شد ناپديد كه جهد از خواب و ديوانه شود مي دراند حلقه ى زنجيرها كه نشانش آن بود اندر صدور هم انابت آرد از دار السرور داستانى بشنو اى يار صفا داستانى بشنو اى يار صفا
