اختيار كردن پادشاه دختر درويش زاهدى را از جهت پسر و اعتراض كردن اهل حرم و ننگ داشتن ايشان از پيوندى درويش - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر چهارم از كتاب مثنوى

اختيار كردن پادشاه دختر درويش زاهدى را از جهت پسر و اعتراض كردن اهل حرم و ننگ داشتن ايشان از پيوندى درويش





  • مادر شه زاده گفت از نقص عقل
    تو ز شح و بخل خواهى وز دها
    گفت صالح را گدا گفتن خطاست
    در قناعت مي گريزد از تقى
    قلتى كان از قناعت وز تقاست
    حبه اى آن گر بيابد سر نهد
    شه كه او از حرص قصد هر حرام
    گفت كو شهر و قلاع او را جهاز
    گفت رو هر كه غم دين برگزيد
    غالب آمد شاه و دادش دخترى
    در ملاحت خود نظير خود نداشت
    حسن دختر اين خصالش آنچنان
    صيد دين كن تا رسد اندر تبع
    آخرت قطار اشتر دان به ملك
    پشم بگزينى شتر نبود ترا
    چون بر آمد اين نكاح آن شاه را
    از قضا كمپيركى جادو كه بود
    جادوى كردش عجوزه ى كابلى
    شه بچه شد عاشق كمپير زشت
    يك سيه ديوى و كابولى زنى
    يك سيه ديوى و كابولى زنى




  • شرط كفويت بود در عقل نقل
    تا ببندى پور ما را بر گدا
    كو غنى القلب از داد خداست
    نه از ليمى و كسل هم چون گدا
    آن ز فقر و قلت دونان جداست
    وين ز گنج زر به همت مي جهد
    مي كند او را گدا گويد همام
    يا نثار گوهر و دينار ريز
    باقى غمها خدا از وى بريد
    از نژاد صالحى خوش جوهرى
    چهره اش تابان تر از خورشيد چاشت
    كز نكويى مي نگنجد در بيان
    حسن و مال و جاه و بخت منتفع
    در تبع دنياش هم چون پشم و پشك
    ور بود اشتر چه قيمت پشم را
    با نژاد صالحان بى مرا
    عاشق شه زاده ى با حسن و جود
    كى برد زان رشك سحر بابلى
    تا عروس و آن عروسى را بهشت
    گشت به شه زاده ناگه ره زنى
    گشت به شه زاده ناگه ره زنى



/ 1765