در بيان آنك شه زاده آدمى بچه است خليفه ى خداست پدرش آدم صفى خليفه ى حق مسجود ملايك و آن كمپير كابلى دنياست كى آدمي بچه را از پدر ببريد به سحر و انبيا و اوليا آن طبيب تدارك كننده - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر چهارم از كتاب مثنوى

در بيان آنك شه زاده آدمى بچه است خليفه ى خداست پدرش آدم صفى خليفه ى حق مسجود ملايك و آن كمپير كابلى دنياست كى آدمي بچه را از پدر ببريد به سحر و انبيا و اوليا آن طبيب تدارك كننده





  • دور مي بينى سراب و مي دوى
    مي زنى در خواب با ياران تو لاف
    نك بدان سو آب ديدم هين شتاب
    هر قدم زين آب تازى دورتر
    عين آن عزمت حجاب اين شده
    بس كسا عزمى به جايى مي كند
    ديد و لاف خفته مي نايد به كار
    خوابناكى ليك هم بر راه خسپ
    تا بود كه سالكى بر تو زند
    خفته را گر فكر گردد هم چو موى
    فكر خفته گر دوتا و گر سه تاست
    موج بر وى مي زند بي احتراز
    خفته مي بيند عطشهاى شديد
    خفته مي بيند عطشهاى شديد




  • عاشق آن بينش خود مي شوى
    كه منم بينادل و پرده شكاف
    تا رويم آنجا و آن باشد سراب
    دو دوان سوى سراب با غرر
    كه به تو پيوسته است و آمده
    از مقامى كان غرض در وى بود
    جز خيالى نيست دست از وى بدار
    الله الله بر ره الله خسپ
    از خيالات نعاست بر كند
    او از آن دقت نيابد راه كوى
    هم خطا اندر خطا اندر خطاست
    خفته پويان در بيابان دراز
    آب اقرب منه من حبل الوريد
    آب اقرب منه من حبل الوريد



/ 1765