بيان آنك عقل جزوى تا بگور بيش نبيند در باقى مقلد اوليا و انبياست - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر چهارم از كتاب مثنوى

بيان آنك عقل جزوى تا بگور بيش نبيند در باقى مقلد اوليا و انبياست





  • سبزه روياند ز خاكت آن دليل
    سبزه گردى تازه گردى در نوى
    سبزه ى جان بخش كه آن را سامرى
    جان گرفت و بانگ زد زان سبزه او
    گر امين آييد سوى اهل راز
    سر كلاه چشم بند گوش بند
    زان كله مر چشم بازان را سدست
    چون بريد از جنس با شه گشت يار
    راند ديوان را حق از مرصاد خويش
    كه سرى كم كن نه اى تو مستبد
    رو بر دل رو كه تو جزو دلى
    بندگى او به از سلطانيست
    فرق بين و برگزين تو اى حبيس
    گفت آنك هست خورشيد ره او
    سايه ى طوبى ببين وخوش بخسپ
    ظل ذلت نفسه خوش مضجعيست
    گر ازين سايه روى سوى منى
    گر ازين سايه روى سوى منى




  • نيست كم از سم اسپ جبرئيل
    گر توخاك اسپ جبريلى شوى
    كرد در گوساله تا شد گوهرى
    آنچنان بانگى كه شد فتنه ى عدو
    وا رهيد از سر كله مانند باز
    كه ازو بازست مسكين و نژند
    كه همه ميلش سوى جنس خودست
    بر گشايد چشم او را بازدار
    عقل جزوى را ز استبداد خويش
    بلك شاگرد دلى و مستعد
    هين كه بنده ى پادشاه عادلى
    كه انا خير دم شيطانيست
    بندگى آدم از كبر بليس
    حرف طوبى هر كه ذلت نفسه
    سر بنه در سايه بي سركش بخسپ
    مستعد آن صفا و مهجعيست
    زود طاغى گردى و ره گم كنى
    زود طاغى گردى و ره گم كنى



/ 1765