لابه كردن قبطى سبطى را كى يك سبو بنيت خويش از نيل پر كن و بر لب من نه تا بخورم به حق دوستى و برادرى كى سبو كى شما سبطيان بهر خود پر مي كنيد از نيل آب صاف است و سبوكى ما قبطيان پر مي كنيم خون صاف است - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر چهارم از كتاب مثنوى

لابه كردن قبطى سبطى را كى يك سبو بنيت خويش از نيل پر كن و بر لب من نه تا بخورم به حق دوستى و برادرى كى سبو كى شما سبطيان بهر خود پر مي كنيد از نيل آب صاف است و سبوكى ما قبطيان پر مي كنيم خون صاف است





  • كوه در سوراخ سوزن كى رود
    كوه را كه كن به استغفار و خوش
    تو بدين تزوير چون نوشى از آن
    خالق تزوير تزوير ترا
    آل موسى شو كه حيلت سود نيست
    زهره دارد آب كز امر صمد
    يا تو پندارى كه تو نان مي خورى
    نان كجا اصلاح آن جانى كند
    يا تو پندارى كه حرف مثنوى
    يا كلام حكمت و سر نهان
    اندر آيد ليك چون افسانه ها
    در سر و رو در كشيده چادرى
    شاه نامه يا كليله پيش تو
    فرق آنگه باشد از حق و مجاز
    ورنه پشك و مشك پيش اخشمى
    خويشتن مشغول كردن از ملال
    كاتش وسواس را و غصه را
    بهر اين مقدار آتش شاندن
    آتش وسواس را اين بول و آب
    ليك گر واقف شوى زين آب پاك
    ليك گر واقف شوى زين آب پاك




  • جز مگر كه آن رشته ى يكتا شود
    جام مغفوران بگير و خوش بكش
    چون حرامش كرد حق بر كافران
    كى خرد اى مفترى مفترا
    حيله ات باد تهى پيمودنيست
    گردد او با كافران آبى كند
    زهر مار و كاهش جان مي خورى
    كو دل از فرمان جانان بر كند
    چون بخوانى رايگانش بشنوى
    اندر آيد زغبه در گوش و دهان
    پوست بنمايد نه مغز دانه ها
    رو نهان كرده ز چشمت دلبرى
    هم چنان باشد كه قرآن از عتو
    كه كند كحل عنايت چشم باز
    هر دو يكسانست چون نبود شمى
    باشدش قصد از كلام ذوالجلال
    زان سخن بنشاند و سازد دوا
    آب پاك و بول يكسان شدن به فن
    هر دو بنشانند هم چون وقت خواب
    كه كلام ايزدست و روحناك
    كه كلام ايزدست و روحناك



/ 1765