در سبب ورود اين حديث مصطفى صلوات الله عليه كه الكافر ياكل فى سبعة امعاء و الممن ياكل فى معا واحد - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر پنجم از كتاب مثنوى

در سبب ورود اين حديث مصطفى صلوات الله عليه كه الكافر ياكل فى سبعة امعاء و الممن ياكل فى معا واحد





  • كافران مهمان پيغامبر شدند
    كه آمديم اى شاه ما اينجا قنق
    بي نواييم و رسيده ما ز دور
    گفت اى ياران من قسمت كنيد
    پر بود اجسام هر لشكر ز شاه
    تو بخشم شه زنى آن تيغ را
    بر برادر بي گناهى مي زنى
    شه يكى جانست و لشكر پر ازو
    آب روح شاه اگر شيرين بود
    كه رعيت دين شه دارند و بس
    هر يكى يارى يكى مهمان گزيد
    جشم ضخمى داشت كس او را نبرد
    مصطفى بردش چو وا ماند از همه
    كه مقيم خانه بودندى بزان
    نان و آش و شير آن هر هفت بز
    جمله اهل بيت خشم آلو شدند
    معده طبلي خوار هم چون طبل كرد
    وقت خفتن رفت و در حجره نشست
    از برون زنجير در را در فكند
    گبر را در نيم شب يا صبحدم
    گبر را در نيم شب يا صبحدم




  • وقت شام ايشان به مسجد آمدند
    اى تو مهمان دار سكان افق
    هين بيفشان بر سر ما فضل و نور
    كه شما پر از من و خوى منيد
    زان زنندى تيغ بر اعداى جاه
    ورنه بر اخوان چه خشم آيد ترا
    ژس خشم شاه گرز ده منى
    روح چون آبست واين اجسام جو
    جمله جوها پر ز آب خوش شود
    اين چنين فرمود سلطان عبس
    در ميان يك زفت بود و بي نديد
    ماند در مسجد چو اندر جام درد
    هفت بز بد شيرده اندر رمه
    بهر دوشيدن براى وقت خوان
    خورد آن بوقحط عوج ابن غز
    كه همه در شير بز طامع بدند
    قسم هژده آدمى تنها بخورد
    پس كنيزك از غضب در را ببست
    كه ازو بد خشمگين و دردمند
    چون تقاضا آمد و درد شكم
    چون تقاضا آمد و درد شكم



/ 1765