در حجره گشادن مصطفى عليه السلام بر مهمان و خود را پنهان كردن تا او خيال گشاينده را نبيند و خجل شود و گستاخ بيرون رود - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر پنجم از كتاب مثنوى

در حجره گشادن مصطفى عليه السلام بر مهمان و خود را پنهان كردن تا او خيال گشاينده را نبيند و خجل شود و گستاخ بيرون رود





  • مصطفى صبح آمد و در را گشاد
    در گشاد و گشت پنهان مصطفى
    تا برون آيد رود گستاخ او
    يا نهان شد در پس چيزى و يا
    صبغة الله گاه پوشيده كند
    تا نبيند خصم را پهلوى خويش
    مصطفى مي ديد احوال شبش
    تا كه پيش از خبط بگشايد رهى
    ليك حكمت بود و امر آسمان
    بس عداوتها كه آن يارى بود
    جامه خواب پر حدث را يك فضول
    كه چنين كردست مهمانت ببين
    كه بيار آن مطهره اينجا به پيش
    هر كسى مي جست كز بهر خدا
    ما بشوييم اين حدث را تو بهل
    اى لعمرك مر ترا حق عمر خواند
    ما براى خدمت تو مي زييم
    گفت آن دانم و ليك اين ساعتيست
    منتظر بودند كين قول نبيست
    او به جد مي شست آن احداث را
    او به جد مي شست آن احداث را




  • صبح آن گمراه را او راه داد
    تا نگردد شرمسار آن مبتلا
    تا نبيند درگشا را پشت و رو
    از ويش پوشيد دامان خدا
    پرده ى بي چون بر آن ناظر تند
    قدرت يزدان از آن بيشست بيش
    ليك مانع بود فرمان ربش
    تا نيفتد زان فضيحت در چهى
    تا ببيند خويشتن را او چنان
    بس خرابيها كه معمارى بود
    قاصدا آورد در پيش رسول
    خنده اى زد رحمةللعالمين
    تا بشويم جمله را با دست خويش
    جان ما و جسم ما قربان ترا
    كار دستست اين نمط نه كار دل
    پس خليفه كرد و بر كرسى نشاند
    چون تو خدمت مي كنى پس ما چه ايم
    كه درين شستن بخويشم حكمتيست
    تا پديد آيد كه اين اسرار چيست
    خاص ز امر حق نه تقليد و ريا
    خاص ز امر حق نه تقليد و ريا



/ 1765