در بيان آنك نور خود از اندرون شخص منور بي آنك فعلى و قولى بيان كند گواهى دهد بر نور وى در بيان آنك آن نور خود را از اندرون سر عارف ظاهر كند بر خلقان بي فعل عارف و بي قول عارف افزون از آنك به قول و فعل او ظاهر شود چنانك آفتاب بلند شود بانگ خروس و اعلام مذن و علامات ديگر حاجت نيايد - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر پنجم از كتاب مثنوى

در بيان آنك نور خود از اندرون شخص منور بي آنك فعلى و قولى بيان كند گواهى دهد بر نور وى در بيان آنك آن نور خود را از اندرون سر عارف ظاهر كند بر خلقان بي فعل عارف و بي قول عارف افزون از آنك به قول و فعل او ظاهر شود چنانك آفتاب بلند شود بانگ خروس و اعلام مذن و علامات ديگر حاجت نيايد





  • ليك نور سالكى كز حد گذشت
    شاهدي اش فارغ آمد از شهود
    نور آن گوهر چو بيرون تافتست
    پس مجو از وى گواه فعل و گفت
    اين گواهى چيست اظهار نهان
    كه عرض اظهار سر جوهرست
    اين نشان زر نماند بر محك
    اين صلات و اين جهاد و اين صيام
    جان چنين افعال و اقوالى نمود
    كه اعتقادم راستست اينك گواه
    تزكيه بايد گواهان را بدان
    حفظ لفظ اندر گواه قوليست
    گر گواه قول كژ گويد ردست
    قول و فعل بي تناقض بايدت
    سعيكم شتى تناقض اندريد
    پس گواهى با تناقض كى شنود
    فعل و قول اظهار سرست و ضمير
    چون گواهت تزكيه شد شد قبول
    تا تو بستيزى ستيزند اى حرون
    تا تو بستيزى ستيزند اى حرون




  • نور او پر شد بيابانها و دشت
    وز تكلفها و جانبازى و جود
    زين تسلسها فراغت يافتست
    كه ازو هر دو جهان چون گل شكفت
    خواه قول و خواه فعل و غير آن
    وصف باقى وين عرض بر معبرست
    زر بماند نيك نام و بى ز شك
    هم نماند جان بماند نيك نام
    بر محك امر جوهر را بسود
    ليك هست اندر گواهان اشتباه
    تزكيش صدقى كه موقوفى بدان
    حفظ عهد اندر گواه فعليست
    ور گواه فعل كژ پويد ردست
    تا قبول اندر زمان بيش آيدت
    روز مي دوزيد شب بر مي دريد
    يا مگر حلمى كند از لطف خود
    هر دو پيدا مي كند سر ستير
    ورنه محبوس است اندر مول مول
    فانتظرهم انهم منتظرون
    فانتظرهم انهم منتظرون



/ 1765