دفتر پنجم از كتاب مثنوى
عرضه كردن مصطفى عليه السلام شهادت را بر مهمان خويش
آنچ قوت مرغ بابيلى بود فجفجه افتاد اندر مرد و زن حرص و وهم كافرى سرزير شد آن گدا چشمى كفر از وى برفت آنك از جوع البقر او مي طپيد ميوه ى جنت سوى چشمش شتافت ذات ايمان نعمت و لوتيست هول ذات ايمان نعمت و لوتيست هول سيرى معده ى چنين پيلى شود قدر پشه مي خورد آن پيل تن اژدها از قوت مورى سير شد لوت ايمانيش لمتر كرد و زفت هم چو مريم ميوه ى جنت بديد معده ى چون دوزخش آرام يافت اى قناعت كرده از ايمان به قول اى قناعت كرده از ايمان به قول