دفتر پنجم از كتاب مثنوى
انكار اهل تن غذاى روح را و لرزيدن ايشان بر غذاى خسيس
قسم او خاكست گر دى گر بهار در ميان چوب گويد كرم چوب كرم سرگين در ميان آن حدث كرم سرگين در ميان آن حدث مير كونى خاك چون نوشى چو مار مر كرا باشد چنين حلواى خوب در جهان نقلى نداند جز خبث در جهان نقلى نداند جز خبث