دفتر پنجم از كتاب مثنوى
تفسير و ان يكاد الذين كفروا ليزلقونك بابصارهم الايه
صد خورنده گنجد اندر گرد خوان آن نخواهد كين بود بر پشت خاك آن شنيدستى كه الملك عقيم كه عقيمست و ورا فرزند نيست هر چه يابد او بسوزد بر درد هيچ شو وا ره تو از دندان او چونك گشتى هيچ از سندان مترس هست الوهيت رداى ذوالجلال تاج از آن اوست آن ما كمر فتنه ى تست اين پر طاووسيت فتنه ى تست اين پر طاووسيت دو رياست جو نگنجد در جهان تا ملك بكشد پدر را ز اشتراك قطع خويشى كرد ملكت جو ز بيم هم چو آتش با كسش پيوند نيست چون نيابد هيچ خود را مي خورد رحم كم جو از دل سندان او هر صباح از فقر مطلق گير درس هر كه در پوشد برو گردد وبال واى او كز حد خود دارد گذر كه اشتراكت بايد و قدوسيت كه اشتراكت بايد و قدوسيت