دفتر پنجم از كتاب مثنوى
در بيان قول رسول عليه السلام لا رهبانية في الاسلام
بر مكن پر را و دل بر كن ازو چون عدو نبود جهاد آمد محال صبر نبود چون نباشد ميل تو هين مكن خود را خصى رهبان مشو بي هوا نهى از هوا ممكن نبود انفقوا گفتست پس كسپى بكن گر چه آورد انفقوا را مطلق او هم چنان چون شاه فرمود اصبروا پس كلوا از بهر دام شهوتست چونك محمول به نبود لديه چونك رنج صبر نبود مر ترا حبذا آن شرط و شادا آن جزا حبذا آن شرط و شادا آن جزا زانك شرط اين جهاد آمد عدو شهوتت نبود نباشد امتثال خصم چون نبود چه حاجت حيل تو زانك عفت هست شهوت را گرو غازيى بر مردگان نتوان نمود زانك نبود خرج بي دخل كهن تو بخوان كه اكسبوا ثم انفقوا رغبتى بايد كزان تابى تو رو بعد از آن لاتسرفوا آن عفتست نيست ممكن بود محمول عليه شرط نبود پس فرو نايد جزا آن جزاى دل نواز جان فزا آن جزاى دل نواز جان فزا