خلوت طلبيدن آن ولى از پادشاه جهت دريافتن رنج كنيزك - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر اول از كتاب مثنوى

خلوت طلبيدن آن ولى از پادشاه جهت دريافتن رنج كنيزك





  • نام شهرى گفت و زان هم در گذشت
    خواجگان و شهرها را يك به يك
    شهر شهر و خانه خانه قصه كرد
    نبض او بر حال خود بد بي گزند
    نبض جست و روى سرخ و زرد شد
    چون ز رنجور آن حكيم اين راز يافت
    گفت كوى او كدامست در گذر
    گفت دانستم كه رنجت چيست زود
    شاد باش و فارغ و آمن كه من
    من غم تو مي خورم تو غم مخور
    هان و هان اين راز را با كس مگو
    خانه ى اسرار تو چون دل شود
    گفت پيغامبر كه هر كه سر نهفت
    دانه چون اندر زمين پنهان شود
    زر و نقره گر نبودندى نهان
    وعده ها و لطفهاى آن حكيم
    وعده ها باشد حقيقى دل پذير
    وعده ى اهل كرم گنج روان
    وعده ى اهل كرم گنج روان




  • رنگ روى و نبض او ديگر نگشت
    باز گفت از جاى و از نان و نمك
    نه رگش جنبيد و نه رخ گشت زرد
    تا بپرسيد از سمرقند چو قند
    كز سمرقندى زرگر فرد شد
    اصل آن درد و بلا را باز يافت
    او سر پل گفت و كوى غاتفر
    در خلاصت سحرها خواهم نمود
    آن كنم با تو كه باران با چمن
    بر تو من مشفق ترم از صد پدر
    گرچه از تو شه كند بس جست و جو
    آن مرادت زودتر حاصل شود
    زود گردد با مراد خويش جفت
    سر او سرسبزى بستان شود
    پرورش كى يافتندى زير كان
    كرد آن رنجور را آمن ز بيم
    وعده ها باشد مجازى تا سه گير
    وعده ى نا اهل شد رنج روان
    وعده ى نا اهل شد رنج روان



/ 1765