دفتر پنجم از كتاب مثنوى
قال النبى عليه السلام ارحموا ثلاثا عزيز قوم ذل و غنى قوم افتقر و عالما يلعب به الجهال
گفت پيغامبر كه رحم آريد بر والذى كان عزيزا فاحتقر گفت پيغامبر كه با اين سه گروه آنك او بعد از رئيسى خوار شد وآن سوم آن عالمى كه اندر جهان زانك از عزت به خوارى آمدن عضو گردد مرده كز تن وا بريد هر كه از جام الست او خورد پار وآنك چون سگ ز اصل كهدانى بود توبه او جويد كه كردست او گناه توبه او جويد كه كردست او گناه جان من كان غنيا فافتقر او صفيا عالما بين المضر رحم آريد ار ز سنگيد و ز كوه وآن توانگر هم كه بي دينار شد مبتلى گردد ميان ابلهان هم چو قطع عضو باشد از بدن نو بريده جنبد اما نى مديد هستش امسال آفت رنج و خمار كى مرورا حرص سلطانى بود آه او گويد كه گم كردست راه آه او گويد كه گم كردست راه