دفتر پنجم از كتاب مثنوى
تفسير خلقنا الانسان فى احسن تقويم ثم رددناه اسفل سافلين و تفسير و من نعمره ننكسه فى الخلق
آدم حسن و ملك ساجد شده گفت آوه بعد هستى نيستى جبرئيلش مي كشاند مو كشان گفت بعد از عز اين اذلال چيست جبرئيلا سجده مي كردى به جان حله مي پرد ز من در امتحان آن رخى كه تاب او بد ماه وار وان سر و فرق گش شعشع شده وان قد صف در نازان چون سنان رنگ لاله گشته رنگ زعفران آنك مردى در بغل كردى به فن اين خود آثار غم و پژمردگيست اين خود آثار غم و پژمردگيست هم چو آدم باز معزول آمده گفت جرمت اين كه افزون زيستى كه برو زين خلد و از جوق خوشان گفت آن دادست و اينت داوريست چون كنون مي رانيم تو از جنان هم چو برگ از نخ در فصل خزان شد به پيرى هم چو پشت سوسمار وقت پيرى ناخوش و اصلع شده گشته در پيرى دو تا هم چون كمان زور شيرش گشته چون زهره ى زنان مي بگيرندش بغل وقت شدن هر يكى زينها رسول مردگيست هر يكى زينها رسول مردگيست