دفتر پنجم از كتاب مثنوى
مثال عالم هست نيست نما و عالم نيست هست نما
آن يكى ياران و ديگر رخت و مال مال نايد با تو بيرون از قصور چون ترا روز اجل آيد به پيش تا بدينجا بيش همره نيستم فعل تو وافيست زو كن ملتحد فعل تو وافيست زو كن ملتحد وآن سوم وافيست و آن حسن الفعال يار آيد ليك آيد تا به گور يار گويد از زبان حال خويش بر سر گورت زمانى بيستم كه در آيد با تو در قعر لحد كه در آيد با تو در قعر لحد