دفتر پنجم از كتاب مثنوى
يكى پرسيد از عالمى عارفى كى اگر در نماز كسى بگريد به آواز و آه كند و نوحه كند نمازش باطل شود جواب گفت كى نام آن آب ديده است تا آن گرينده چه ديده است اگر شوق خدا ديده است و مي گريد يا پشيمانى گناهى نمازش تباه نشود بلك كمال گيرد كى لا صلوة الا بحضور القلب و اگر او رنجورى تن يا فراق فرزند ديده است نمازش تباه شود كى اصل نماز ترك تن است و ترك فرزند ابراهيم وار كى فرزند را قربان مي كرد از بهر تكميل نماز و تن را به آتش نمرود مي سپرد و امر آمد مصطفى را عليه السلام بدين خصال كى فاتبع ملة ابراهيم لقد كانت لكم اسوة حسنة في ابراهيم
آن يكى پرسيد از مفتى به راز آن نماز او عجب باطل شود گفت آب ديده نامش بهر چيست آب ديده تا چه ديد او از نهان آن جهان گر ديده است آن پر نياز ور ز رنج تن بد آن گريه و ز سوك ور ز رنج تن بد آن گريه و ز سوك گر كسى گريد به نوحه در نماز يا نمازش جايز و كامل بود بنگرى تا كه چه ديد او و گريست تا بدان شد او ز چشمه ى خود روان رونقى يابد ز نوحه آن نماز ريسمان بسكست و هم بشكست دوك ريسمان بسكست و هم بشكست دوك