بيان آنك مخلوقى كر ترا ازو ظلمى رسد به حقيقت او هم چون آلتيست عارف آن بود كى بحق رجوع كند نه به آلت و اگر به آلت رجوع كند به ظاهر نه از جهل كند بلك براى مصلحتى چنانك ابايزيد قدس الله سره گفت كى چندين سالست كى من با مخلوق سخن نگفته ام و از مخلوق سخن نشنيده ام وليكن خلق چنين پندارند كى با ايشان سخن مي گويم و ازيشان مي شنوم زيرا ايشان مخاطب اكبر را نمي بينند كى ايشان چون صدااند او را نسبت به حال من التفات مستمع عاقل به صدا نباشد چنانك مثل است معروف قال الجدار للوتد لم تشقنى قال الوتد انظر الى من يدقني - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر پنجم از كتاب مثنوى

بيان آنك مخلوقى كر ترا ازو ظلمى رسد به حقيقت او هم چون آلتيست عارف آن بود كى بحق رجوع كند نه به آلت و اگر به آلت رجوع كند به ظاهر نه از جهل كند بلك براى مصلحتى چنانك ابايزيد قدس الله سره گفت كى چندين سالست كى من با مخلوق سخن نگفته ام و از مخلوق سخن نشنيده ام وليكن خلق چنين پندارند كى با ايشان سخن مي گويم و ازيشان مي شنوم زيرا ايشان مخاطب اكبر را نمي بينند كى ايشان چون صدااند او را نسبت به حال من التفات مستمع عاقل به صدا نباشد چنانك مثل است معروف قال الجدار للوتد لم تشقنى قال الوتد انظر الى من يدقني





  • زانك هر يك زين مرضها را دواست
    هر مرض دارد دوا مي دان يقين
    چون خدا خواهد كه مردى بفسرد
    در وجودش لرزه اى بنهد كه آن
    چون قضا آيد طبيب ابله شود
    كى شود محجوب ادراك بصير
    اصل بيند ديده چون اكمل بود
    اصل بيند ديده چون اكمل بود




  • چون دوا نپذيرد آن فعل قضاست
    چون دواى رنج سرما پوستين
    سردى از صد پوستين هم بگذرد
    نه به جامه به شود نه از آشيان
    وان دوا در نفع هم گمره شود
    زين سببهاى حجاب گول گير
    فرع بيند چونك مرد احول بود
    فرع بيند چونك مرد احول بود



/ 1765