دفتر پنجم از كتاب مثنوى
در بيان وخامت چرب و شيرين دنيا و مانع شدن او از طعام الله چنانك فرمود الجوع طعام الله يحيى به ابدان الصديقين اى فى الجوع طعام الله و قوله ابيت عند ربى يطعمنى و يسقينى و قوله يرزقون فرحين
وا رهى زين روزى ريزه ى كثيف گر هزاران رطل لوتش مي خورى كه نه حبس باد و قولنجت كند گر خورى كم گرسنه مانى چو زاغ كم خورى خوى بد و خشكى و دق از طعام الله و قوت خوش گوار باش در روزه شكيبا و مصر كه آن خداى خوب كار بردبار انتظار نان ندارد مرد سير بي نوا هر دم همى گويد كه كو چون نباشى منتظر نايد به تو اى پدر الانتظار الانتظار هر گرسنه عاقبت قوتى بيافت ضيف با همت چو ز آشى كم خورد جز كه صاحب خوان درويشى ليم سر برآور هم چو كوهى اى سند كه آن سر كوه بلند مستقر كه آن سر كوه بلند مستقر در فتى در لوت و در قوت شريف مي روى پاك و سبك هم چون پرى چارميخ معده آهنجت كند ور خورى پر گيرد آروغت دماغ پر خورى شد تخمه را تن مستحق بر چنان دريا چو كشتى شو سوار دم به دم قوت خدا را منتظر هديه ها را مي دهد در انتظار كه سبك آيد وظيفه يا كه دير در مجاعت منتظر در جست و جو آن نواله ى دولت هفتاد تو از براى خوان بالا مردوار آفتاب دولتى بر وى بتافت صاحب خوان آش بهتر آورد ظن بد كم بر به رزاق كريم تا نخستين نور خور بر تو زند هست خورشيد سحر را منتظر هست خورشيد سحر را منتظر