قصه ى اياز و حجره داشتن او جهت چارق و پوستين و گمان آمدن خواجه تاشانس را كى او را در آن حجره دفينه است به سبب محكمى در و گرانى قفل - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر پنجم از كتاب مثنوى

قصه ى اياز و حجره داشتن او جهت چارق و پوستين و گمان آمدن خواجه تاشانس را كى او را در آن حجره دفينه است به سبب محكمى در و گرانى قفل





  • هر چه محبوبم كند من كرده ام
    باز گفتى دور از آن خو و خصال
    از اياز اين خود محالست و بعيد
    هفت دريا اندرو يك قطره اى
    جمله پاكيها از آن دريا برند
    شاه شاهانست و بلك شاه ساز
    چشمهاى نيك هم بر وى به دست
    يك دهان خواهم به پهناى فلك
    ور دهان يابم چنين و صد چنين
    اين قدر گر هم نگويم اى سند
    شيشه ى دل را چو نازك ديده ام
    من سر هر ماه سه روز اى صنم
    هين كه امروز اول سه روزه است
    هر دلى كه اندر غم شه مي بود
    قصه ى محمود و اوصاف اياز
    قصه ى محمود و اوصاف اياز




  • او منم من او چه گر در پرده ام
    اين چنين تخليط ژاژست و خيال
    كو يكى درياست قعرش ناپديد
    جمله ى هستى ز موجش چكره اى
    قطره هااش يك به يك ميناگرند
    وز براى چشم بد نامش اياز
    از ره غيرت كه حسنش بي حدست
    تا بگويم وصف آن رشك ملك
    تنگ آيد در فغان اين حنين
    شيشه ى دل از ضعيفى بشكند
    بهر تسكين بس قبا بدريده ام
    بي گمان بايد كه ديوانه شوم
    روز پيروزست نه پيروزه است
    دم به دم او را سر مه مي بود
    چون شدم ديوانه رفت اكنون ز ساز
    چون شدم ديوانه رفت اكنون ز ساز



/ 1765