دفتر پنجم از كتاب مثنوى
در معنى اين كى ارنا الاشياء كما هى و معنى اين كى لو كشف الغطاء ما از ددت يقينا و قوله در هر كه تو از ديده ى بد مي نگرى از چنبره ى وجود خود مي نگرى پايه ى كژ كژ افكند سايه
صاحب تاويل اياز صابرست هم چو يوسف خواب اين زندانيان خواب خود را چون نداند مرد خير گر زنم صد تيغ او را ز امتحان داند او كه آن تيغ بر خود مي زنم داند او كه آن تيغ بر خود مي زنم كو به بحر عاقبتها ناظرست هست تعبيرش به پيش او عيان كو بود واقف ز سر خواب غير كم نگردد وصلت آن مهربان من ويم اندر حقيقت او منم من ويم اندر حقيقت او منم