در بيان كسى كى سخنى گويد كى حال او مناسب آن سخن و آن دعوى نباشد چنان كه كفره و لن سالتهم من خلق السموات والارض ليقولن الله خدمت بت سنگين كردن و جان و زر فداى او كردن چه مناسب باشد با جانى كى داند كى خالق سموات و ارض و خلايق الهيست سميعى بصيرى حاضرى مراقبى مستولى غيورى الى آخره - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر پنجم از كتاب مثنوى

در بيان كسى كى سخنى گويد كى حال او مناسب آن سخن و آن دعوى نباشد چنان كه كفره و لن سالتهم من خلق السموات والارض ليقولن الله خدمت بت سنگين كردن و جان و زر فداى او كردن چه مناسب باشد با جانى كى داند كى خالق سموات و ارض و خلايق الهيست سميعى بصيرى حاضرى مراقبى مستولى غيورى الى آخره





  • بر سرش زد سيلى و گفت اى مهين
    لايق ذكر و نمازست اين ذكر
    نامه ى پر ظلم و فسق و كفر و كين
    گر بپرسى گبر را كين آسمان
    گويد او كين آفريده ى آن خداست
    كفر و فسق و استم بسيار او
    هست لايق با چنين اقرار راست
    فعل او كرده دروغ آن قول را
    روز محشر هر نهان پيدا شود
    دست و پا بدهد گواهى با بيان
    دست گويد من چنين دزديده ام
    پاى گويد من شدستم تا منى
    چشم گويد كرده ام غمزه ى حرام
    پس دروغ آمد ز سر تا پاى خويش
    آنچنان كه در نماز با فروغ
    پس چنان كن فعل كه آن خود بي زبان
    تا همه تن عضو عضوت اى پسر
    رفتن بنده پى خواجه گواست
    گر سيه كردى تو نامه ى عمر خويش
    عمر اگر بگذشت بيخش اين دمست
    عمر اگر بگذشت بيخش اين دمست




  • خصيه ى مرد نمازى باشد اين
    وين چنين ران و زهار پر قذر
    لايقست انصاف ده اندر يمين
    آفريده ى كيست وين خلق و جهان
    كه آفرينش بر خدايي اش گواست
    هست لايق با چنين اقرار او
    آن فضيحتها و آن كردار كاست
    تا شد او لايق عذاب هول را
    هم ز خود هر مجرمى رسوا شود
    بر فساد او به پيش مستعان
    لب بگويد من چنين پرسيده ام
    فرج گويد من بكردستم زنى
    گوش گويد چيده ام س الكلام
    كه دروغش كرد هم اعضاى خويش
    از گواهى خصيه شد زرقش دروغ
    باشد اشهد گفتن و عين بيان
    گفته باشد اشهد اندر نفع و ضر
    كه منم محكوم و اين مولاى ماست
    توبه كن زانها كه كردستى تو پيش
    آب توبه ش ده اگر او بي نمست
    آب توبه ش ده اگر او بي نمست



/ 1765