دفتر پنجم از كتاب مثنوى
در بيان كسى كى سخنى گويد كى حال او مناسب آن سخن و آن دعوى نباشد چنان كه كفره و لن سالتهم من خلق السموات والارض ليقولن الله خدمت بت سنگين كردن و جان و زر فداى او كردن چه مناسب باشد با جانى كى داند كى خالق سموات و ارض و خلايق الهيست سميعى بصيرى حاضرى مراقبى مستولى غيورى الى آخره
بيخ عمرت را بده آب حيات جمله ماضيها ازين نيكو شوند سياتت را مبدل كرد حق خواجه بر توبه ى نصوحى خوش به تن شرح اين توبه ى نصوح از من شنو شرح اين توبه ى نصوح از من شنو تا درخت عمر گردد با نبات زهر پارينه ازين گردد چو قند تا همه طاعت شود آن ما سبق كوششى كن هم به جان و هم به تن بگرويدستى و ليك از نو گرو بگرويدستى و ليك از نو گرو