يافته شدن گوهر و حلالى خواستن حاجبكان و كنيزكان شاه زاده از نصوح - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر پنجم از كتاب مثنوى

يافته شدن گوهر و حلالى خواستن حاجبكان و كنيزكان شاه زاده از نصوح





  • بعد از آن خوفى هلاك جان بده
    بانگ آمد ناگهان كه رفت بيم
    يافت شد واندر فرح در بافتيم
    از غريو و نعره و دستك زدن
    آن نصوح رفته باز آمد به خويش
    مى حلالى خواست از وى هر كسى
    بد گمان برديم و كن ما را حلال
    زانك ظن جمله بر وى بيش بود
    خاص دلاكش بد و محرم نصوح
    گوهر ار بردست او بردست و بس
    اول او را خواست جستن در نبرد
    تا بود كان را بيندازد به جا
    اين حلاليها ازو مي خواستند
    گفت بد فضل خداى دادگر
    چه حلالى خواست مي بايد ز من
    آنچ گفتندم ز بد از صد يكيست
    كس چه مي داند ز من جز اندكى
    من همى دانم و آن ستار من
    اول ابليسى مرا استاد بود
    حق بديد آن جمله را ناديده كرد
    حق بديد آن جمله را ناديده كرد




  • مژده ها آمد كه اينك گم شده
    يافت شد گم گشته آن در يتيم
    مژدگانى ده كه گوهر يافتيم
    پر شده حمام قد زال الحزن
    ديد چشمش تابش صد روز بيش
    بوسه مي دادند بر دستش بسى
    گوشت تو خورديم اندر قيل و قال
    زانك در قربت ز جمله پيش بود
    بلك هم چون دو تنى يك گشته روح
    زو ملازم تر به خاتون نيست كس
    بهر حرمت داشتش تاخير كرد
    اندرين مهلت رهاند خويش را
    وز براى عذر برمي خاستند
    ورنه زآنچم گفته شد هستم بتر
    كه منم مجرم تر اهل زمن
    بر من اين كشفست ار كس را شكيست
    از هزاران جرم و بد فعلم يكى
    جرمها و زشتى كردار من
    بعد از آن ابليس پيشم باد بود
    تا نگردم در فضيحت روي زرد
    تا نگردم در فضيحت روي زرد



/ 1765