دفتر پنجم از كتاب مثنوى
يافته شدن گوهر و حلالى خواستن حاجبكان و كنيزكان شاه زاده از نصوح
باز رحمت پوستين دوزيم كرد هر چه كردم جمله ناكرده گرفت هم چو سرو و سوسنم آزاد كرد نام من در نامه ى پاكان نوشت آه كردم چون رسن شد آه من آن رسن بگرفتم و بيرون شدم در بن چاهى همي بودم زبون آفرينها بر تو بادا اى خدا گر سر هر موى من يابد زبان مي زنم نعره درين روضه و عيون مي زنم نعره درين روضه و عيون توبه ى شيرين چو جان روزيم كرد طاعت ناكرده آورده گرفت هم چو بخت و دولتم دلشاد كرد دوزخى بودم ببخشيدم بهشت گشت آويزان رسن در چاه من شاد و زفت و فربه و گلگون شدم در همه عالم نمي گنجم كنون ناگهان كردى مرا از غم جدا شكرهاى تو نيايد در بيان خلق را يا ليت قومى يعلمون خلق را يا ليت قومى يعلمون