دفتر پنجم از كتاب مثنوى
جواب گفتن خر روباه را كى توكل بهترين كسبهاست كى هر كسبى محتاجست به توكل كى اى خدا اين كار مرا راست آر و دعا متضمن توكلست و توكل كسبى است كى به هيچ كسبى ديگر محتاج نيست الى آخره
گفت من به از توكل بر ربى كسب شكرش را نمي دانم نديد بحثشان بسيار شد اندر خطاب بعد از آن گفتش بدان در مملكه صبر در صحراى خشك و سنگ لاخ نقل كن زينجا به سوى مرغزار مرغزارى سبز مانند جنان خرم آن حيوان كه او آنجا شود هر طرف در وى يكى چشمه ى روان از خرى او را نمي گفت اى لعين كو نشاط و فربهى و فر تو شرح روضه گر دروغ و زور نيست اين گدا چشمى و اين ناديدگى چون ز چشمه آمدى چونى تو خشك زانك مي گويى و شرحش مي كنى زانك مي گويى و شرحش مي كنى مي ندانم در دو عالم مكسبى تا كشد رزق خدا رزق و مزيد مانده گشتند از سال و از جواب نهى لا تلقوا بايدى تهلكه احمقى باشد جهان حق فراخ مي چر آنجا سبزه گرد جويبار سبزه رسته اندر آنجا تا ميان اشتر اندر سبزه ناپيدا شود اندرو حيوان مرفه در امان تو از آن جايى چرا زارى چنين چيست اين لاغر تن مضطر تو پس چرا چشمت ازو مخمور نيست از گدايى تست نه از بگلربگى ور تو ناف آهويى كو بوى مشك چون نشانى در تو نامد اى سنى چون نشانى در تو نامد اى سنى