آمدن شيخ بعد از چندين سال از بيابان به شهر غزنين و زنبيل گردانيدن به اشارت غيبى و تفرقه كردن آنچ جمع آيد بر فقرا هر كه را جان عز لبيكست نامه بر نامه پيك بر پيكست چنانك روزن خانه باز باشد آفتاب و ماهتاب و باران و نامه و غيره منقطع نباشد - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر پنجم از كتاب مثنوى

آمدن شيخ بعد از چندين سال از بيابان به شهر غزنين و زنبيل گردانيدن به اشارت غيبى و تفرقه كردن آنچ جمع آيد بر فقرا هر كه را جان عز لبيكست نامه بر نامه پيك بر پيكست چنانك روزن خانه باز باشد آفتاب و ماهتاب و باران و نامه و غيره منقطع نباشد





  • نور مي نوشد مگو نان مي خورد
    چون شرارى كو خورد روغن ز شمع
    نان خورى را گفت حق لاتسرفوا
    آن گلوى ابتلا بد وين گلو
    امر و فرمان بود نه حرص و طمع
    گر بگويد كيميا مس را بده
    گنجهاى خاك تا هفتم طبق
    شيخ گفتا خالقا من عاشقم
    هشت جنت گر در آرم در نظر
    ممنى باشم سلامت جوى من
    عاشقى كز عشق يزدان خورد قوت
    وين بدن كه دارد آن شيخ فطن
    عاشق عشق خدا وانگاه مزد
    عاشق آن ليلى كور و كبود
    پيش او يكسان شده بد خاك و زر
    شير و گرگ و دد ازو واقف شده
    كين شدست از خوى حيوان پاك پاك
    زهر دد باشد شكرريز خرد
    لحم عاشق را نيارد خورد دد
    ور خورد خود في المثل دام و ددش
    ور خورد خود في المثل دام و ددش




  • لاله مي كارد به صورت مي چرد
    نور افزايد ز خوردش بهر جمع
    نور خوردن را نگفتست اكتفوا
    فارغ از اسراف و آمن از غلو
    آن چنان جان حرص را نبود تبع
    تو به من خود را طمع نبود فره
    عرضه كرده بود پيش شيخ حق
    گر بجويم غير تو من فاسقم
    ور كنم خدمت من از خوف سقر
    زانك اين هر دو بود حظ بدن
    صد بدن پيشش نيرزد تره توت
    چيز دگر گشت كم خوانش بدن
    جبرئيل متمن وانگاه دزد
    ملك عالم پيش او يك تره بود
    زر چه باشد كه نبد جان را خطر
    هم چو خويشان گرد او گرد آمده
    پر ز عشق و لحم و شحمش زهرناك
    زانك نيك نيك باشد ضد بد
    عشق معروفست پيش نيك و بد
    گوشت عاشق زهر گردد بكشدش
    گوشت عاشق زهر گردد بكشدش



/ 1765