دفتر پنجم از كتاب مثنوى
رفتن اين شيخ در خانه ى اميرى بهر كديه روزى چهار بار به زنبيل به اشارت غيب و عتاب كردن امير او را بدان وقاحت و عذر گفتن او امير را
فهم كن موقوف آن گفتن مباش نه گمانى برده اى تو زين نشاط واجبست و جايزست و مستحيل واجبست و جايزست و مستحيل سينه هاى عاشقان را كم خراش حزم را مگذار مي كن احتياط اين وسط را گير در حزم اى دخيل اين وسط را گير در حزم اى دخيل