جواب گفتن ممن سنى كافر جبرى را و در اثبات اختيار بنده دليل گفتن سنت راهى باشد كوفته ى اقدام انبيا عليهم السلام بر يمين آن راه بيابان جبر كى خود را اختيار نبيند و امر و نهى را منكر شود و تاويل كند و از منكر شدن امر و نهى لازم آيد انكار بهشت كى جزاى مطيعان امرست و دوزخ جزاى مخالفان امر و ديگر نگويم بچه انجامد كى العاقل تكفيه الاشاره و بر يسار آن راه بيابان قدرست كى قدرت خالق را مغلوب قدرت خلق داند و از آن آن فسادها زايد كى آن مغ جبرى بر مي شمرد - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر پنجم از كتاب مثنوى

جواب گفتن ممن سنى كافر جبرى را و در اثبات اختيار بنده دليل گفتن سنت راهى باشد كوفته ى اقدام انبيا عليهم السلام بر يمين آن راه بيابان جبر كى خود را اختيار نبيند و امر و نهى را منكر شود و تاويل كند و از منكر شدن امر و نهى لازم آيد انكار بهشت كى جزاى مطيعان امرست و دوزخ جزاى مخالفان امر و ديگر نگويم بچه انجامد كى العاقل تكفيه الاشاره و بر يسار آن راه بيابان قدرست كى قدرت خالق را مغلوب قدرت خلق داند و از آن آن فسادها زايد كى آن مغ جبرى بر مي شمرد





  • تا بجنبد اختيار خير تو
    پس فرشته و ديو گشته عرضه دار
    مي شود ز الهامها و وسوسه
    وقت تحليل نماز اى با نمك
    كه ز الهام و دعاى خوبتان
    باز از بعد گنه لعنت كنى
    اين دو ضد عرضه كننده ت در سرار
    چونك پرده ى غيب برخيزد ز پيش
    وآن سخنشان وا شناسى بي گزند
    ديو گويد اى اسير طبع و تن
    وآن فرشته گويدت من گفتمت
    آن فلان روزت نگفتم من چنان
    آن فلان روزت نگفتم من چنان
    ما محب جان و روح افزاى تو
    اين زمانت خدمتى هم مي كنيم
    آن گره بابات را بوده عدى
    آن گرفتى آن ما انداختى
    اين زمان ما را و ايشان را عيان
    نيم شب چون بشنوى رازى ز دوست
    ور دو كس در شب خبر آرد ترا
    ور دو كس در شب خبر آرد ترا




  • زانك پيش از عرضه خفتست اين دو خو
    بهر تحريك عروق اختيار
    اختيار خير و شرت ده كسه
    زان سلام آورد بايد بر ملك
    اختيار اين نمازم شد روان
    بر بليس ايرا كزويى منحنى
    در حجاب غيب آمد عرضه دار
    تو ببينى روى دلالان خويش
    كه آن سخن گويان نهان اينها بدند
    عرضه مي كردم نكردم زور من
    كه ازين شادى فزون گردد غمت
    كه از آن سويست ره سوى جنان
    كه از آن سويست ره سوى جنان
    ساجدان مخلص باباى تو
    سوى مخدومى صلايت مي زنيم
    در خطاب اسجدوا كرده ابا
    حق خدمتهاى ما نشناختى
    در نگر بشناس از لحن و بيان
    چون سخن گويد سحر دانى كه اوست
    روز از گفتن شناسى هر دو را
    روز از گفتن شناسى هر دو را



/ 1765