دفتر اول از كتاب مثنوى
تفسير قول حكيم بهرچ از راه و امانى چه كفر آن حرف و چه ايمان بهرچ از دوست دورافتى چه زشت آن نقش و چه زيبا در معنى قوله عليه السلام ان سعدا لغيور و انا اغير من سعد و الله اغير منى و من غير ته حرم الفواحش ما ظهر منها و ما بطن
از غم و شادى نباشد جوش ما حالتى ديگر بود كان نادرست تو قياس از حالت انسان مكن جور و احسان رنج و شادى حادثست صبح شد اى صبح را صبح و پناه عذرخواه عقل كل و جان توى تافت نور صبح و ما از نور تو داده ى تو چون چنين دارد مرا باده در جوشش گداى جوش ماست باده از ما مست شد نه ما ازو ما چو زنبوريم و قالبها چو موم ما چو زنبوريم و قالبها چو موم با خيال و وهم نبود هوش ما تو مشو منكر كه حق بس قادرست منزل اندر جور و در احسان مكن حادثان ميرند و حقشان وارثست عذر مخدومى حسام الدين بخواه جان جان و تابش مرجان توى در صبوحى با مى منصور تو باده كى بود كو طرب آرد مرا چرخ در گردش گداى هوش ماست قالب از ما هست شد نه ما ازو خانه خانه كرده قالب را چو موم خانه خانه كرده قالب را چو موم