دفتر پنجم از كتاب مثنوى
معنى ما شاء الله كان يعنى خواست خواست او و رضا رضاى او جوييد از خشم ديگران و رد ديگران دلتنگ مباشيد آن كان اگر چه لفظ ماضيست ليكن در فعل خدا ماضى و مستقبل نباشد كى ليس عند الله صباح و لا مساء
قول بنده ايش شاء الله كان بلك تحريضست بر اخلاص و جد گر بگويند آنچ مي خواهى تو راد آنگهان تنبل كنى جايز بود چون بگويند ايش شاء الله كان پس چرا صد مرده اندر ورد او گر بگويند آنچ مي خواهد وزير گرد او گردان شوى صد مرده زود يا گريزى از وزير و قصر او بازگونه زين سخن كاهل شدى امر امر آن فلان خواجه ست هين گرد خواجه گرد چون امر آن اوست هرچه او خواهد همان يابى يقين نى چو حاكم اوست گرد او مگرد حق بود تاويل كه آن گرمت كند ور كند سستت حقيقت اين بدان اين براى گرم كردن آمدست معنى قرآن ز قرآن پرس و بس پيش قرآن گشت قربانى و پست روغنى كو شد فداى گل به كل روغنى كو شد فداى گل به كل بهر آن نبود كه تنبل كن در آن كه در آن خدمت فزون شو مستعد كار كار تست برحسب مراد كانچ خواهى و آنچ گويى آن شود حكم حكم اوست مطلق جاودان بر نگردى بندگانه گرد او خواست آن اوست اندر دار و گير تا بريزد بر سرت احسان و جود اين نباشد جست و جوى نصر او منژس ادراك و خاطر آمدى چيست يعنى با جز او كمتر نشين كو كشد دشمن رهاند جان دوست ياوه كم رو خدمت او برگزين تا شوى نامه سياه و روى زود پر اميد و چست و با شرمت كند هست تبديل و نه تاويلست آن تا بگيرد نااميدان را دو دست وز كسى كه آتش زدست اندر هوس تا كه عين روح او قرآن شدست خواه روغن بوى كن خواهى تو گل خواه روغن بوى كن خواهى تو گل