دفتر پنجم از كتاب مثنوى
فرمودن شاه به اياز بار دگر كى شرح چارق و پوستين آشكارا بگو تا خواجه تاشانت از آن اشارت پند گيرد كى الدين النصيحة و موعظه يابند
سر چارق را بيان كن اى اياز تا بنوشد سنقر و بك يا رقت اى اياز از تو غلامى نور يافت حسرت آزادگان شد بندگى ممن آن باشد كه اندر جزر و مد ممن آن باشد كه اندر جزر و مد پيش چارق چيستت چندين نياز سر سر پوستين و چارقت نورت از پستى سوى گردون شتافت بندگى را چون تو دادى زندگى كافر از ايمان او حسرت خورد كافر از ايمان او حسرت خورد