دفتر پنجم از كتاب مثنوى
جواب گفتن امير مر آن شفيعان را و همسايگان زاهد را كى گستاخى چرا كرد و سبوى ما را چرا شكست من درين باب شفاعت قبول نخواهم كرد كى سوگند خورده ام كى سزاى او را بدهم
مير گفت او كيست كو سنگى زند چون گذر سازد ز كويم شير نر بنده ى ما را چرا آزرد دل شربتى كه به ز خون اوست ريخت ليك جان از دست من او كى برد تير قهر خويش بر پرش زنم گر رود در سنگ سخت از كوششم من برانم بر تن او ضربتى با همه سالوس با ما نيز هم خشم خون خوارش شده بد سركشى خشم خون خوارش شده بد سركشى