جواب گفتن امير مر آن شفيعان را و همسايگان زاهد را كى گستاخى چرا كرد و سبوى ما را چرا شكست من درين باب شفاعت قبول نخواهم كرد كى سوگند خورده ام كى سزاى او را بدهم - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر پنجم از كتاب مثنوى

جواب گفتن امير مر آن شفيعان را و همسايگان زاهد را كى گستاخى چرا كرد و سبوى ما را چرا شكست من درين باب شفاعت قبول نخواهم كرد كى سوگند خورده ام كى سزاى او را بدهم





  • مير گفت او كيست كو سنگى زند
    چون گذر سازد ز كويم شير نر
    بنده ى ما را چرا آزرد دل
    شربتى كه به ز خون اوست ريخت
    ليك جان از دست من او كى برد
    تير قهر خويش بر پرش زنم
    گر رود در سنگ سخت از كوششم
    من برانم بر تن او ضربتى
    با همه سالوس با ما نيز هم
    خشم خون خوارش شده بد سركشى
    خشم خون خوارش شده بد سركشى




  • بر سبوى ما سبو را بشكند
    ترس ترسان بگذرد با صد حذر
    كرد ما را پيش مهمانان خجل
    اين زمان هم چون زنان از ما گريخت
    گير هم چون مرغ بالا بر پرد
    پر و بال مردريگش بر كنم
    از دل سنگش كنون بيرون كشم
    كه بود قوادكان را عبرتى
    داد او و صد چو او اين دم دهم
    از دهانش مى بر آمد آتشى
    از دهانش مى بر آمد آتشى




  • / 1765