دفتر پنجم از كتاب مثنوى
دگربار استدعاء شاه از اياز كى تاويل كار خود بگو و مشكل منكران را و طاعنان را حل كن كى ايشان را در آن التباس رها كردن مروت نيست
اين سخن از حد و اندازه ست بيش هست احوال تو از كان نوى هين حكايت كن از آن احوال خوش حال باطن گر نمي آيد بگفت كه ز لطف يار تلخيهاى مات زان نبات ار گرد در دريا رود صدهزار احوال آمد هم چنين حال هر روزى بدى مانند نى شادى هر روز از نوعى دگر شادى هر روز از نوعى دگر اى اياز اكنون بگو احوال خويش تو بدين احوال كى راضى شوى خاك بر احوال و درس پنج و شش حال ظاهر گويمت در طاق وجفت گشت بر جان خوشتر از شكرنبات تلخى دريا همه شيرين شود باز سوى غيب رفتند اى امين هم چو جو اندر روش كش بند نى فكرت هر روز را ديگر اثر فكرت هر روز را ديگر اثر