دفتر پنجم از كتاب مثنوى
نواختن سلطان اياز را
اى اياز پر نياز صدق كيش نه به وقت شهوتت باشد عثار نه به وقت خشم و كينه صبرهات مردى اين مرديست نه ريش و ذكر حق كرا خواندست در قرآن رجال روح حيوان را چه قدرست اى پدر صد هزاران سر نهاده بر شكم روسپى باشد كه از جولان كير روسپى باشد كه از جولان كير صدق تو از بحر و از كوهست بيش كه رود عقل چو كوهت كاه وار سست گردد در قرار و در ثبات ورنه بودى شاه مردان كير خر كى بود اين جسم را آنجا مجال آخر از بازار قصابان گذر ارزشان از دنبه و از دم كم عقل او موشى شود شهوت چو شير عقل او موشى شود شهوت چو شير