دفتر پنجم از كتاب مثنوى
نصيحت مبارزان او را كى با اين دل و زهره كى تو دارى كى از كلابيسه شدن چشم كافر اسيرى دست بسته بيهوش شوى و دشنه از دست بيفتد زنهار زنهار ملازم مطبخ خانقاه باش و سوى پيكار مرو تا رسوا نشوي
قوم گفتندش به پيكار و نبرد چون ز چشم آن اسير بسته دست پس ميان حمله ى شيران نر كى توانى كرد در خون آشنا كه ز طاقاطاق گردنها زدن بس تن بي سر كه دارد اضطراب زير دست و پاى اسپان در غزا اين چنين هوشى كه از موشى پريد چالش است آن حمزه خوردن نيست اين نيست حمزه خوردن اينجا تيغ بين كار هر نازك دلى نبود قتال كار تركانست نه تركان برو كار تركانست نه تركان برو با چنين زهره كه تو دارى مگرد غرقه گشتى كشتى تو در شكست كه بود با تيغشان چون گوى سر چون نه اى با جنگ مردان آشنا طاق طاق جامه كوبان ممتهن بس سر بي تن به خون بر چون حباب صد فنا كن غرقه گشته در فنا اندر آن صف تيغ چون خواهد كشيد تا تو برمالى بخوردن آستين حمزه اى بايد درين صف آهنين كه گريزد از خيالى چون خيال جاى تركان هست خانه خانه شو جاى تركان هست خانه خانه شو